اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

عقول

نویسه گردانی: ʽQWL
عقول . [ ع َ ] (ع ص ) خردمند و فهم کننده چیزی را. (منتهی الارب ). درک کننده و دریابنده امور را. (از اقرب الموارد). || داروی قابض . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). هر دارو که شکم ببندد. داروی که شکم فروبندد. ج ، عَقولات . (یادداشت مرحوم دهخدا). و هو [ ینبوت ] عقول للبطن یتداوی به . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۲ ثانیه
عقول . [ ع ُ ] (ع مص ) بر کوه برآمدن آهو و پناه جستن به آن . عَقل . و رجوع به عقل شود. || پناه جستن به کسی . (از منتهی الارب ) (از اقرب ...
عقول . [ع ُ ] (ع اِ) ج ِ عَقل . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). خردها. دانشها. هوشها. رجوع به عقل شود : گفتم محاط باشد معقول عین اوگفتا بر او م...
ناقص عقول . [ ق ِ ع ُ ] (ص مرکب ) ناقص عقل : که پیش صنم پیر ناقص عقول بسی گفت و قولش نیامد قبول . سعدی .رجوع به ناقص عقل شود.
عقول اولی . [ ع ُ ل ِ لا ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از عقول عشره که حق تعالی اول از همه عالم آن ده فرشتگان را پیدا ساخت ، و این قول...
عقول عشرة. [ ع ُ ل ِ ع َ ش َ رَ ] (ترکیب وصفی ، اِمرکب ) عقلهای دهگانه . ده فرشتگان ، چه نزد اکثر حکماهمگی ده فرشته اند، که اول حق تعالی یک ...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
(نگارش پارسی: آگول)گیاهی پر از تیغ و سبز که یکی از خوراک های شتر می باشد و شتر به آسانی آن را می خورد در سرزمین های خشک و جنوب ایران روییده می شود. گ...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
عاقول . (ع اِ) معظم دریا یا موج آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد). || اطراف وادی و نهر. (اقرب الموارد). || رودبار کژ. (منتهی ا...
عاقول . (اِخ ) شهری است در مغرب . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
« قبلی صفحه ۱ از ۳ ۲ ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.