عاقول
نویسه گردانی:
ʽAQWL
عاقول . (اِخ ) شهری است در مغرب . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
واژه های همانند
۲۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
عاقول . (ع اِ) معظم دریا یا موج آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد). || اطراف وادی و نهر. (اقرب الموارد). || رودبار کژ. (منتهی ا...
عاقول . (اِخ ) دهی است در موصل . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). || دیر عاقول ؛ شهری است بین مدائن و نعمانیه و فاصله ٔ آن تا بغداد 15 فرسنگ...
(نگارش پارسی: آگول)گیاهی پر از تیغ و سبز که یکی از خوراک های شتر می باشد و شتر به آسانی آن را می خورد در سرزمین های خشک و جنوب ایران روییده می شود. گ...
عقول . [ ع َ ] (ع ص ) خردمند و فهم کننده چیزی را. (منتهی الارب ). درک کننده و دریابنده امور را. (از اقرب الموارد). || داروی قابض . (منتهی الا...
عقول . [ ع ُ ] (ع مص ) بر کوه برآمدن آهو و پناه جستن به آن . عَقل . و رجوع به عقل شود. || پناه جستن به کسی . (از منتهی الارب ) (از اقرب ...
عقول . [ع ُ ] (ع اِ) ج ِ عَقل . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). خردها. دانشها. هوشها. رجوع به عقل شود : گفتم محاط باشد معقول عین اوگفتا بر او م...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
اغول . [ اَ ] (اِمص )بگوشه ٔ چشم نگریستن . (انجمن آرای ناصری ). از روی خشم و غضب بگوشه ٔ چشم نگریستن باشد. (آنندراج ). از روی خشم و قهر بگوشه ...
اغول . [ اَ وَ ] (ع ص ) عیش اغول ؛ زندگانی باناز ونعم . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). زندگانی آسان و فراخ . (از اقرب الموارد). یقال : هو فی ...
اغول . [ ] (اِخ ) بایدو.... پسر طرغای و نواده ٔ هلاکو که بر بغداد و عراق حکومت داشت و بمخالفت با گیخاتو قیام کرد و سرانجام لشکریان گیخاتو را...