علق
نویسه گردانی:
ʽLQ
علق . [ ع َ ل َ ] (ع مص ) به دل دوست داشتن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || کشتن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || خصومت کردن . || درآویختن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || آویختن . (اقرب الموارد). || باردار گردیدن . || چسبیدن زالو در دهان ستور به وقت آب خوردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || چریدن . (از اقرب الموارد). || شروع کردن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || (اِمص ) خصومت و دشمنی همیشگی . || عشق و محبت دائمی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || حب ّ و دوستی . || (اِ) خون . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || خون بسیار سرخ . || خون سطبر و غلیظ. || خون بسته . || زالو. || هر چیز که آویخته شود. || گلی که به دست چسبد. || آنقدر از درخت و علف که روزگذار ستور باشد. || معظم و بیشتر راه . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || میانه ٔ راه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || چوبی که بدان چرخ چاه آویزند. || چرخ چاه . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || ریسمان دلو. (منتهی الارب ) (از ذیل اقرب الموارد) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || ریسمان به چرخ آویخته . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || دلو بزرگ . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || باقی مانده ٔ روغن در دلو، که برای چرب کردن بدان مالیده اند. (از ذیل اقرب الموارد). || گوشه ای که بکره ٔ چاه را بدان آویزند. (منتهی الارب ) (آنندراج ). || محور جمیعا. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || أصاب ثَوبَه ُ علق ؛ به جامه ٔ او چیزی چسبید که آن را شکافت . || نظرة من ذی علق ؛ نگاهی از شخص دوست دارنده و عاشق . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء).
واژه های همانند
۲۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
الپ الغ. [ اَ اُ ل ُ ] (ترکی ، ص مرکب ، اِ مرکب ) کلمه ٔ مرکب است بمعنی دلیر و بزرگ . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). الب الغ. رجوع به اَلب و اُلغ...
الغ نویان . [ اُ ل ُ ] (اِخ ) رجوع به ماده ٔ بعدی شود.
الغ توقتمور. [ اُ ل ُ ت َ ] (اِخ ) یکی از امرای توغلقتمور. رجوع به توغلقتمور و حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 398 شود.