اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

علق

نویسه گردانی: ʽLQ
علق . [ ع َ ل َ ] (ع مص ) به دل دوست داشتن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || کشتن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || خصومت کردن . || درآویختن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || آویختن . (اقرب الموارد). || باردار گردیدن . || چسبیدن زالو در دهان ستور به وقت آب خوردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || چریدن . (از اقرب الموارد). || شروع کردن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || (اِمص ) خصومت و دشمنی همیشگی . || عشق و محبت دائمی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || حب ّ و دوستی . || (اِ) خون . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || خون بسیار سرخ . || خون سطبر و غلیظ. || خون بسته . || زالو. || هر چیز که آویخته شود. || گلی که به دست چسبد. || آنقدر از درخت و علف که روزگذار ستور باشد. || معظم و بیشتر راه . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || میانه ٔ راه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || چوبی که بدان چرخ چاه آویزند. || چرخ چاه . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || ریسمان دلو. (منتهی الارب ) (از ذیل اقرب الموارد) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || ریسمان به چرخ آویخته . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || دلو بزرگ . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || باقی مانده ٔ روغن در دلو، که برای چرب کردن بدان مالیده اند. (از ذیل اقرب الموارد). || گوشه ای که بکره ٔ چاه را بدان آویزند. (منتهی الارب ) (آنندراج ). || محور جمیعا. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || أصاب ثَوبَه ُ علق ؛ به جامه ٔ او چیزی چسبید که آن را شکافت . || نظرة من ذی علق ؛ نگاهی از شخص دوست دارنده و عاشق . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
علق . [ ع َ ] (ع مص ) دشنام و ناسزا دادن . (از اقرب الموارد). || آزردن به زبان . || چریدن شتر سرهای درختان را. (منتهی الارب ) (از اقرب ال...
علق . [ ع َ ] (اِخ ) مخلاف و ناحیه ایست در یمن . (معجم البلدان ).
علق . [ ع َ ل َ ] (اِخ ) (ذو...) کوهی است از بنی اسد (ازاقرب الموارد) (منتهی الارب )، که در آن یومی (جنگی ) بزرگ دارند. (از معجم البلدان ) (من...
علق . [ ع َ ل َ ] (اِخ ) نام سوره ٔ 96 از قرآن کریم ، مکی است و دارای 19 آیت .
علق . [ ع ِ ] (ع مص ) دانستن و آگاه شدن و دریافتن . || به دل دوست داشتن . || کشتن و به قتل رساندن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). |...
علق . [ ع ُ ل َ ] (ع اِ) بلا و سختی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || گروه بسیار. || مرگ ها. || کارها. (منتهی الارب ) (آنندراج ). || ج...
علق . [ ع ُ ل ُ ] (ع اِ) مرگ ها. || کارها. || گروه بسیار. (از اقرب الموارد).
علق القربة. [ ع َ ل َ قُل ْ ق ُ ب َ ] (ع اِ مرکب ) کنایه از سختی و خجالت و کوشش است . رجوع به عرق القربة شود. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد)...
الق . [ اَ ] (ع مص ) درخشیدن برق و نباریدن ، و اَلاّق نعت آنست . (آنندراج ). لمعان و اضأت برق . تَاءَلﱡق . (ازاقرب الموارد). || زبان آور شدن...
الق . [ اِ ] (ع اِ) گرگ نر. ذئب . (آنندراج ) (از اقرب الموارد). مؤنث آن اِلقَة و جمع اِلَق است ، و ببوزینه ٔ ماده نیز القة گویند ولی نر آن ر...
« قبلی صفحه ۱ از ۳ ۲ ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.