علق
نویسه گردانی:
ʽLQ
علق . [ ع َ ل َ ] (اِخ ) (ذو...) کوهی است از بنی اسد (ازاقرب الموارد) (منتهی الارب )، که در آن یومی (جنگی ) بزرگ دارند. (از معجم البلدان ) (منتهی الارب ). و بر بالای آن تخته سنگی سیاه قرار دارد. (از معجم البلدان ).
واژه های همانند
۲۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
علق . [ ع َ ] (ع مص ) دشنام و ناسزا دادن . (از اقرب الموارد). || آزردن به زبان . || چریدن شتر سرهای درختان را. (منتهی الارب ) (از اقرب ال...
علق . [ ع َ ] (اِخ ) مخلاف و ناحیه ایست در یمن . (معجم البلدان ).
علق . [ ع َ ل َ ] (ع مص ) به دل دوست داشتن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || کشتن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). ||...
علق . [ ع َ ل َ ] (اِخ ) نام سوره ٔ 96 از قرآن کریم ، مکی است و دارای 19 آیت .
علق . [ ع ِ ] (ع مص ) دانستن و آگاه شدن و دریافتن . || به دل دوست داشتن . || کشتن و به قتل رساندن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). |...
علق . [ ع ُ ل َ ] (ع اِ) بلا و سختی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || گروه بسیار. || مرگ ها. || کارها. (منتهی الارب ) (آنندراج ). || ج...
علق . [ ع ُ ل ُ ] (ع اِ) مرگ ها. || کارها. || گروه بسیار. (از اقرب الموارد).
علق القربة. [ ع َ ل َ قُل ْ ق ُ ب َ ] (ع اِ مرکب ) کنایه از سختی و خجالت و کوشش است . رجوع به عرق القربة شود. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد)...
الق . [ اَ ] (ع مص ) درخشیدن برق و نباریدن ، و اَلاّق نعت آنست . (آنندراج ). لمعان و اضأت برق . تَاءَلﱡق . (ازاقرب الموارد). || زبان آور شدن...
الق . [ اِ ] (ع اِ) گرگ نر. ذئب . (آنندراج ) (از اقرب الموارد). مؤنث آن اِلقَة و جمع اِلَق است ، و ببوزینه ٔ ماده نیز القة گویند ولی نر آن ر...