علی 
        
     
    
								
        نویسه گردانی:
        ʽLY 
    
							
    
								
        علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن  احمدبن  عبدالواحد مقدسی  حنبلی ، مشهور به  ابن  بخاری  و ملقب  به  فخرالدین  و مکنی  به  ابوالحسن . رجوع  به  علی  بخاری  شود.
    
							
    
    
    
        
            واژه های همانند
        
        
            
    ۵,۷۹۴ مورد، زمان جستجو: ۲.۷۹ ثانیه
								
    
    
									
            
										
                
                
                    
											
                        علی چین . [ ع َ ] (اِخ ) دهی  است  از دهستان  چهاردولی ، بخش  مرکزی  شهرستان  مراغه . واقع در 70 هزارگزی  جنوب  خاوری  مراغه  و 10 هزارگزی  شمال  خاور...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        علی  حر. [ ع َ ی ِ ح ُ ر ر ] (اِخ ) ابن  حسن بن  علی بن  محمد حرعاملی . عالم  و شاعر و نثرنویس  بود. وی  در سال  1048 هَ . ق . در راه  مکه  درگذشت . ا...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        علی  حر. [ ع َ ی ِ ح ُرر ] (اِخ ) ابن  سعیدبن  محمدبن  احمدبن  محمدبن  حسن بن  محمدبن  علی بن  محمدبن  حسین بن  عبدالسلام بن  عبدالمطلب  حرعاملی  جبعی...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        علی  حر. [ ع َ ی ِ ح ُرر ] (اِخ ) ابن  محمد حرعاملی  کرکی . نویسنده  و ادیب  و شاعر بود و بسال  1015 هَ .ق . درگذشت . او را مجموعه ٔ اشعاری  است . (از...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        علی حده . [ ع َ لا ح ِ دَ ] (ع  ق  مرکب ) علی  حدة. جداگانه . (ناظم  الاطباء) :  ارسلان خان  فرمود تا جویی  علی حده  کنند «بیکند» را چنانکه  آب  بعین ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        علی حدة. [ ع َ ] (اِخ ) ابن  احمدبن  حسن  مذحجی ، مشهور به حدة و مکنّی  به  ابوالحسن . رجوع  به  علی  مذحجی  شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        علی جنی . [ ع َ ج ِ ] (اِخ ) دهی  است  از دهستان  آواجیق ، بخش  حومه ٔ شهرستان  ماکو. این  ده  مشهور به  علوجنی  شده  است . رجوع  به  علوجنی  شود. (از...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        علی جوق . [ ع َ ] (اِخ ) دهی  است  از دهستان  ترک ، شهرستان  ملایر. واقع در 42 هزارگزی  شمال  ملایر، و 12 هزارگزی  خاور راه  شوسه ٔ ملایر به  همدان . ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        علی حال . [ ع َ لا ] (ع ق  مرکب ) علی الحال . علی  ای  حال . بر هر حال . در هر حال . به  هرحال . رجوع  به  «علی  ای  حال » شود : نوگشته  کهن  شود علی ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        علی جان . [ ع َ ] (اِخ ) (خواجه ...) وی  از بزرگان  خراسان  بود. و در سال  928 هَ . ق . از جانب  امیرخان ، با چند تن  از بزرگان  دیگر نزد طهماسب میرزا...