اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

عمة

نویسه گردانی: ʽM
عمة. [ ع َم ْ م َ ] (ع اِ) مؤنث عَم ّ. خواهر پدر. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). ج ، عَمّات . (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). و رجوع به عَمّت و عَمّه شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه
عمة. [ ع ِم ْ م َ ] (ع اِ) بستن عمامه . طرز بستن عمامه . (از اقرب الموارد): هو حسن العمة؛ در بستن عمامه خوب است . (از منتهی الارب ).
عمه . [ ع َم ْه ْ ] (ع مص ) سرگشته گردیدن . دودله شدن . (از منتهی الارب ). عَمَه . عُموه . رجوع به عموه شود.
عمه . [ ع َ م َه ْ ] (ع مص ) سرگشته گردیدن . دودِله شدن . (از منتهی الارب ). مردد شدن در گمراهی و سرگردان شدن در منازعه یا در انتخاب طریق . ...
عمه . [ ع َ م ِه ْ ] (ع ص ) سرگشته و متحیر. ج ، عمهون . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
عمه . [ ع َم ْ م َ / م ِ ] (از ع ، اِ) مؤنث عم . خواهر پدر. (از منتهی الارب ). عمّت . عَمّة : در آنجا یکی عمه بد شاه راکه درخوربدی فرّ او گاه ...
عمه . [ ع ُم ْ م َه ْ ] (ع ص ، اِ) ج ِ عامِه . رجوع به عامه شود.
عمه . [ ع َم ْ م َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان دروفرامان بخش مرکزی شهرستان کرمانشاه . 2510 تن سکنه دارد. آب آن از رودخانه ٔ باقله و قنات . ...
عمه . [ ع َ م ِ ] (اِخ ) قصبه ای است از بخش هویزه ٔ شهرستان دشت میشان . 2000 تن سکنه دارد. آب آن از رودخانه ٔ کرخه و محصول آن غلات ، برنج ...
امة. [ اُم ْ م َ ] (ع اِ) راه شریعت و دین . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). دین . (اقرب الموارد) (مهذب الاسماء). گویند فلان لا امة له ؛ یعنی ا...
امة. [ اِم ْ م َ ] (ع اِ)حالت و راه شریعت . || دین . || نعمت . || هیئت و شأن . || فراخی عیش . || سنت نبی . || طریقه . || امامت . ...
« قبلی صفحه ۱ از ۴ ۲ ۳ ۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.