عنق
نویسه گردانی:
ʽNQ
عنق . [ ع َ ن َ ] (ع اِمص ) درازی گردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). درازی و سطبری گردن . (از اقرب الموارد). || نوعی از رفتار شتاب ستور. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). نوعی سیر و حرکت کردن شتاب آمیز و گشاده و وسیع، برای شتر و ستور. و آن اسم است از «اعناق » چنانکه گویند: یا ناق سیری عنقاً فسیحا؛ یعنی ای ماده شتر، با شتاب و گشاده حرکت کن . (از اقرب الموارد).
واژه های همانند
۱۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۱ ثانیه
عنق . [ ع َ ن َ ] (ع مص ) دراز و سطبر گشتن گردن . (از اقرب الموارد).
عنق . [ ع ُ ن ُ ] (ع اِ) گردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). فاصله ٔ بین سر و بدن . (از اقرب الموارد). بصورت مذکر و مؤنث به کار ...
عنق . [ ع ُ ] (ع اِ) گردن . ۞ (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به عُنُق شود.
عنق . [ ع ُ ن َ ] (ع اِ) گردن . (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء). || به معانی دیگر عُنُق . (از منتهی الارب ). رجوع به عُنُق ...
عنق . [ ] (ع اِ) از عیوبی است که اسب را عارض شود، و آن ورم و انتفاخی است به اندازه ٔ یک انار و یا کوچکتر از آن که در پائین خاصره ٔ او ...
عوج عنق . [ ج ِ ع ُ ن ُ ] (اِخ ) همان عوج بن عنق است که گاهی بصورت اضافه ٔ بنوت خوانده می شود : نیکبختان بخورند و غم دنیا نخورندکه نه بر...
عوج ابن عوق در تداول فارسیزبانان به عوج بن عُنُق مشهور است نام مردی افسانهای است. افسانهها دربارهٔ او در افسانهها آمده که او در منزل آدم زاده شد و...
انق . [ اِ ن َ ] (ق ) اینک . (ناظم الاطباء). اینک ، که اشاره به حاضر و زبان ترکستانی است . (از فرهنگ شعوری ج 1 ص 138 الف ).
انق . [ اَ ن َ ] (ع اِ) شادی .(منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || گیاه . (منتهی الارب ). گیاه و کلأ. (ناظم الاطباء).
انق . [ اَ ن َ ] (ع مص ) افزون شدن نیکویی چیزی . (از ناظم الاطباء)(از اقرب الموارد). || شادمان گردیدن . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). شاد شد...