اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

عوار

نویسه گردانی: ʽWʼR
عوار. [ ع ُوْ وا ] (ع اِ) خاشاک و خاکستر چشم . (منتهی الارب ) (آنندراج ). خاشاک در چشم . (ناظم الاطباء). خاشاک . (از اقرب الموارد). || فرستوک . (منتهی الارب ) (آنندراج ). پرستوک . (ناظم الاطباء). فراشتک . (دهار). خطاف . (اقرب الموارد). || گوشتپاره ای که از چشم برآورند بعدِ ذرور انداختن در آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). گوشتی که از چشم جدا شود پس از اینکه «ذرور» و دارو بر آن بریزند. (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). || درد چشم . (ناظم الاطباء). || (ص ) آنکه راه نبیند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || سست و بددل . (منتهی الارب ) (آنندراج ). سست و جبان و بددل . (ناظم الاطباء). ضعیف و جبان . (اقرب الموارد). مرد بددل . (دهار). ج ، عَواویر (منتهی الارب ) (اقرب الموارد)، عَواور نیز میتوان گفت . (از اقرب الموارد). || کسانی که احتیاجشان در پشتشان است . (از منتهی الارب ). ج ِ عائر، یعنی مردان ابنه زده و آنان که خواهششان در پشتشان است . (ناظم الاطباء). || چاهی که از آن آبیاری نشود. (از اقرب الموارد از تاج ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۲ ثانیه
عوار. [ ع ِ / ع َ /ع ُ ] (ع اِ) دریدگی و کفتگی جامه . (منتهی الارب ) (ازناظم الاطباء). شکاف و پارگی در لباس و پیراهن . (از اقرب الموارد). ||...
عوار. [ ع ُ ] (اِخ ) (ابن ...) کوهی است . (از معجم البلدان ).- ابناعوار ؛ دو قله است در شعر راعی . (از معجم البلدان ).
بی عوار. [ ع ِ / ع َ / ع ُ ] (ص مرکب ) (از: بی + عوار) بی عیب : اختیار دست او جود است جود بی ریااعتقاد رای او عدل است عدل بی عوار. ناصرخسرو.و...
ذات عوار. [ ت ُ ع ِ ] (ع ص مرکب ) آهمند. معیوب . فاسد.
آوار. (اِخ ) ۞ نام قومی ازمردم ارال و آلتائی که مدت سه قرن بر اروپا تاختن بردند و در 168 هَ .ق . شارلمانْی آنان را دفع کرد.
آوار. (ص ) از خانمان و یا وطن و جز آن دورافتاده . دربدر : لجاج ومشغله ماغاز تا سخن گویم که ما ز مشغله ٔ تو ز خانه آواریم . ناصرخسرو.بمن سپرد ...
اوار. [ اَ ] (اِ) دفتر و حساب دیوانی . (آنندراج ) (هفت قلزم ) (برهان ). رجوع به اوارجه شود.
اوار. [ اُ ] (ع اِ) گرما و هوای گرم . (هفت قلزم ). گرمی آتش و آفتاب . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (برهان ). گرما. (مهذب الاسماء). || دود ...
اوعر. [ اَ ع َ ] (ع ص ) دشوار. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ).
اوعر. [ اَ ع ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ وعر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به وعر شود.
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.