اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

عوری

نویسه گردانی: ʽWRY
عوری . (حامص ) برهنگی . (آنندراج ). برهنه بودن . لخت بودن :
معروف به بی سیمی مشهور به بی نانی
همچون الف کوفی از عوری و عریانی .

سنائی .


چو درویشی به درویشان نظر به کن که قرص خور ۞
به عوری کرد عوران را فنک پوش زمستانی .

خاقانی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
آوری . [ وَ ] (ص نسبی ) موقن . مؤمن . معتقد. صاحب یقین . گرویده : کسی کو بمحشر بود آوری ندارد بکس کینه و داوری . ابوشکور. || یقین و درست . (صح...
آوری . [ وَ ] (حامص ) در استخوان آوری ، بارآوری ، بخت آوری ، بیخ آوری ، تناوری ، جان آوری ، خارآوری ، خطآوری ، دل آوری ، دنبه آوری ، دین آوری ، ریش آو...
اوری . [ اَ را ] (ع ن تف ) نعت تفضیلی است از وری . آتش افروخته تر. و در این شاهد ترکیب کنایی است یعنی کسی که مهمان بیشتر بخانه ٔ او فرود م...
اوری . (اِ) نوعی مازو را نامند. (گل گلاب ). گونه ای از بلوط و نام اوری رادر درفک و جواهردشت رامسر بدان دهند. گوری (رامسر)،اورو (شفارود)، پاچه ...
اوری . (اِخ ) ۞ ایالت (= کانتون ) با مساحت 1075 کیلومتر مربع و جمعیت 28556 تن از کشور سویس . کرسی آن آلتدورف . قسمت آلپی آن یخچالهای طبیعی...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
این واژه از دو کلمه هم و آوری به معنی آوردن چیزی همانند خود یا تولید مثل می باشد.
جمع آوری. گِردآوری، دور هم گِرد آوردن، یک مجموعه ترتیب دادن. رجوع شود به جمع.
شگرد شناسی
« قبلی صفحه ۱ از ۳ ۲ ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.