گفتگو درباره واژه گزارش تخلف عوری نویسه گردانی: ʽWRY عوری . (حامص ) برهنگی . (آنندراج ). برهنه بودن . لخت بودن : معروف به بی سیمی مشهور به بی نانی همچون الف کوفی از عوری و عریانی . سنائی .چو درویشی به درویشان نظر به کن که قرص خور ۞ به عوری کرد عوران را فنک پوش زمستانی .خاقانی . واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۲۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه واژه معنی نوع آوری این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید. روی آوری رجوع نام آوری نام آوری . [ وَ ] (حامص مرکب ) نامبرداری . نامداری . شهرت . آوازه . بلندآوازگی . نام آور بودن . مشهور و معروف و سرشناس بودن . معروفیت . سرشناسی : ... حرص آوری حرص آوری . [ ح ِ وَ ] (حامص مرکب ) آزور شدن . حریص شدن : بدگمانی کردن و حرص آوری کفر باشد نزد خوان مهتری .مولوی . خشم آوری خشم آوری . [ خ َ / خ ِ وَ ] (حامص مرکب )غضبناکی . عصبانیت . خشمناکی . (یادداشت بخط مؤلف ). شکم آوری شکم آوری . [ ش ِ ک َ وَ ] (حامص مرکب ) حالت و صفت شکم آور. بزرگ شکمی . (یادداشت مؤلف ). رجوع به شکم آور شود. کین آوری کین آوری . [ وَ ] (حامص مرکب ) جنگاوری . جنگجویی . رجوع به مدخل قبل شود. || انتقامجوئی . خونخواهی : میان ار ببستی به کین آوری به ایران نک... دین آوری دین آوری . [ وَ ] (حامص مرکب ) عمل دین آور. پیامبری . رسالت . تشریع. رزم آوری رزم آوری . [ رَ وَ ] (حامص مرکب ) جنگاوری . (فرهنگ فارسی معین ). عمل رزم آور. صفت رزم آور. (یادداشت مؤلف ). رجوع به رزم آور شود. رفت آوری رفت آوری . [ رَ وَ ] (حامص مرکب ) رفت آمد. (ناظم الاطباء). رفت و آمد. (فرهنگ لغات شاهنامه ) : یکی گفت ما را خوالیگری بیاید بر شاه رفت آوری .ف... تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۱ صفحه ۲ از ۳ ۳ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود