عیاذ
نویسه گردانی:
ʽYAḎ
عیاذ. (ع مص ) پناه بردن و اندخسیدن . (از منتهی الارب ) (ازآنندراج ) (از ناظم الاطباء). ملتجی گشتن و پناه بردن . (از اقرب الموارد). || چسبیدن به چیزی ولازم شدن . (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء). ملازم گشتن چیزی را. (از اقرب الموارد). || بچه آوردن آهو ماده و جز آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). بچه آوردن آهو و شتر و اسب و هر ماده ای . (ناظم الاطباء). بتازگی بچه دار شدن آهو و جز آن . || اقامت کردن با کسی . (از اقرب الموارد). عَوذ. مَعاذ. مَعاذة. رجوع به عوذ و معاذ و معاذة شود.
واژه های همانند
۲۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
عیاذ. (ع اِ) پناه . (غیاث اللغات ) : جایزه خواهم یکی کم بدهی اندکی گر ندهی بیشکی زایزد خواهم عیاذ. منوچهری .- عیاذاً باﷲ ؛ پناه بر خدا.(نا...
عیاض . (ع مص ) عوض دادن . (ازمنتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). و اصل آن عِواض است که واو ماقبل مکسور به یاء بدل شده است . (از اقر...
عیاض . (اِخ ) جدی است جاهلی ، و فرزندان او بطنی از بنی مهدی از جذام تا قحطانیه را تشکیل میدهند. مسکن آنان در بلقاء از بلاد شام بود. (از الا...
عیاض . (اِخ ) نام چند تن از تابعیان و محدثان است . رجوع به منتهی الارب و تاج العروس شود.
عیاض .(اِخ ) تابعی بود. رجوع به ابوخالد (عیاض ...) شود.
عیاض . [ ع ِ ] (اِخ ) (فضیل ...) در بیت ذیل از ناصرخسرو اشاره به فضیل بن عیاض است که از مشاهیر عرفا در قرن دوم هجری بود : کجاست یحیی و ذو...
عیاض . (اِخ ) ابن عقبةبن سکون بن أشرس . جدی جاهلی بود و فرزندانش بطنی از کندة را تشکیل میدهند. (از الاعلام زرکلی از السبائک ).
عیاض . (اِخ ) ابن عیاض تنعی . رجوع به ابوقیلة (عیاض ...) شود.
عیاض .(اِخ ) ابن غنم بن زهیر فهری . از صحابه ٔ شجاع و جنگ آور بود. وی در غزوات بدر و احد و خندق شرکت داشت و درایام خلیفه ٔ دوم بلاد الجزیرة ...
عیاض . (اِخ ) ابن موسی بن عیاض اندلسی مغربی مالکی . رجوع به قاضی عیاض و الاعلام زرکلی شود.