غثی
نویسه گردانی:
ḠṮY
غثی . [ غ َث ْی ْ ] (ع مص ) غَثْو.غُثُوّ. غُثاء آوردن سیل : غثی الوادی . (منتهی الارب )(آنندراج ). || درشورانیدن سیل گیاه چراگاه را و بدمزه ساختن : غثی السیل المرتع. (منتهی الارب )(آنندراج ). || درشورانیدن و خلط کردن : غثی المال و کذا غثی الناس . (منتهی الارب ). || شوریدن دل : غثت النفس غثیاً و غثیاناً. (منتهی الارب ) (آنندراج ). غثیان . (اقرب الموارد). منش بزدن از چیزی که طبع از آن نافر باشد. (تاج المصادر بیهقی ). رجوع به غثیان شود. || آشوب و آن غیر قی ٔ است . تمایل به قی ٔ. (دزی ) : و شراب التفاح صالح للغثی و القی ٔ الکائنین من المرة الصفراء. (مفردات ابن البیطار ذیل تفاح ). || غثت السماء بالسحاب ؛ ابر به هم رسانیدن آسمان . (منتهی الارب ) (آنندراج ). غثی الکلام ؛ درآمیختن سخن را. (منتهی الارب ).
واژه های همانند
۱۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
قصی . [ ق ُ صا ] (اِخ ) پشته ای است به یمن . (منتهی الارب ).
قصی . [ ق َ صی ی ] (ع ص ) دورشونده . ج ، اقصاء. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
قصی . [ ] (ع اِ) آلت جنگ دریائی . (تاریخ تمدن جرجی زیدان 1:161).
قصی . [ ق ُ صی ی ] (اِخ ) ابن کلاب بن مره . اصل هفتم قریش است .وی در میان قریش مردی بزرگ بود. آنان را پس از پریشانی فراهم آورد. شاعر در...
اِبْنِ قَسّى، ابوالقاسم احمد بن حسین (مق 546ق/1151م)، فقیه، متکلم، ادیب، شاعر و از مشایخ صوفیة سدة 6ق اندلس. اصل او رومى و نصرانى بود ...
صنع قسی . [ ص ِ ع ُ ق َ ] (اِخ ) موضعی است . (معجم البلدان ).
ابن قسی . [ اِ ن ُ ق َ سی ی ] (اِخ ) احمد. یکی از شیوخ متصوفه . او به سال 534 هَ.ق . در اندلس دعوی مهدویت کرد و در 538 بر میرتلا وبعض مواضع...
این دو واژه عربی است و پارسی جایگزین، اینهاست: 1ـ کراویا krâviâ (سنسکریت: kravia) 2ـ سنگدل sangdel. (پارسی نو) 3ـ اکریپ ákrip (ا پیشوندی پهلوی به معنی...
قسی القلب . [ق َ سی یُل ْ ق َ ] (ع ص مرکب ) سنگدل . دل سخت . سخت دل .