غرف
نویسه گردانی:
ḠRF
غرف . [ غ َ ] (ع اِ) درختی که به وی پوست پیرایند. (منتهی الارب ). پوست غرفی مأخوذ از آن است . (از معجم البلدان ). آنچه بدان پوست پیرایند. (از اقرب الموارد). غَرَف . (اقرب الموارد). || (مص ) پوست به غرف پیراستن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). پوست بتراشیدن . (تاج المصادر بیهقی ). || بریدن درخت غرف را. (منتهی الارب ) (آنندراج ). || مطلق بریدن . (از منتهی الارب ). بریدن . (تاج المصادر بیهقی ). بریدن چیزی را. (از اقرب الموارد). || فریز کردن پیشانی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ): غرف ناصیته ؛ جزها؛ یعنی سترد. (از اقرب الموارد). || به مشت برگرفتن آب را. (منتهی الارب ) (آنندراج ).آب به دست برداشتن . (تاج المصادر بیهقی ). || خوردنی به کفجلیز (چمچه ٔ سوراخدار) به در آوردن .(تاج المصادر بیهقی ). || غذا کشیدن یا غذا برداشتن از دیگ : دخل دکان الطباخ فغرف بدرالدین حسن زبدیة حب رمان . غرفوا الطعام . اطبخ هذا اللحم و اغرفه فی زبدیتین . || بلند کردن . ربودن . بردن . فزعق شیخ السوق علیه و قال «و ارفع هؤلاء الی حضرة الخلیفة» و غرف الاثنین علی کتفه . (دزی ج 2 ص 207).
واژه های همانند
۱۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
غرف . [ غ َ ] (اِخ ) عمرانی گوید: نام جایی است ، و چیزی بر آن نیفزوده است . (از معجم البلدان ).
غرف . [ غ َ رَ ] (ع اِ) درختی که به وی پوست پیرایند. (منتهی الارب ). لغتی است در غَرف برای درخت مذکور. (از اقرب الموارد). || گیاه یز یا...
غرف . [ غ ُ رَ ] (ع اِ) ج ِغُرفة. (منتهی الارب ) (غیاث اللغات ) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ). غُرَفات . غُرُفات . غُرفات . (اقرب الموارد) : لنبوئنهم...
غرف . [ غ ُ ] (ع اِ) ظرف کوچک دسته داری که برای کشیدن آب به کار رود.قابلمه های کوچکی که از آهن فشرده سازند و در آنها به سربازان سوپ م...
غرف . [ غ ِ رَ ] (ع اِ) ج ِ غِرفة.(منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به غِرفة شود.
qoraf (غرفه ها): همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: توگان tugān (مانوی)***فانکو آدینات 09163657861
قرف . [ ق َ ] (ع مص ) ستم کردن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || از حد درگذشتن . (منتهی الارب ). || پوست کندن . (از اقرب الموارد). || ب...
قرف . [ ق َ ] (ع ص ) سخت سرخ . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || لایق و سزاوار. (منتهی الارب ). || (اِ) درختی است که بدان پوست پیرایند،...
قرف . [ ق ِ ] (ع اِ) پوست هر چیزی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || پوست مقل . (منتهی الارب ). || نارپوست . (بحر الجواهر). پوست انار. (من...
قرف . [ ق َ رَ ] (ع مص ) نزدیک آمدن بیماری . || بازگردان شدن . و فی الحدیث : ان قوماً شکواالیه علیه السلام وباء ارضهم فقال تحوّلوا فان ّ م...