اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

غیص

نویسه گردانی: ḠYṢ
غیص . [ غ َ ] (ع اِ) دزی در ذیل قوامیس عرب (ج 2 ص 231) گوید: در آفریقا به گِل ، غیس گویند و من گمان میکنم املاء صحیح آن غیص به صاد باشد از فعل غاص یغیص بمعنی فرورفتن ، و معنای حقیقی آن : گلی است که در آن فرومیروند. || در اصطلاح غواصان خلیج فارس ، غواص را گویند. (از فرهنگ نظام ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۲ ثانیه
دیر قیس . [ دَ رِ ق َ ] (اِخ ) دیری است از توابع خولان در شام . (از معجم البلدان ).
شمس قیس . [ ش َ س ِ ق َ ] (اِخ ) شمس الدین محمدبن قیس رازی . رجوع به شمس الدین ... شود.
قیس آباد. [ ق َ ] (اِخ ) مرکز دهستان قیس آباد بخش خوسف شهرستان بیرجند. آب آن از قنات و محصول آن غلات و زعفران است .راه مالرو دارد. (از فره...
قیس آباد. [ ق َ ] (اِخ ) نام یکی ازدهستانهای بخش خوسف شهرستان بیرجند که از هشتادوهشت آبادی تشکیل شده و جمع نفوس آن بالغ بر 16865 تن میشود...
قیس لبنی . [ ق َ س ِ ل ُ نا ] (اِخ ) مجنون . رجوع به قیس بنی عامر شود.
ثابت قیس . [ ب ِ ق َ ] (اِخ ) النخعی . یکی از اشراف کوفه . او در خلافت عثمان با بزرگان و فصحای کوفه مجامعی بر مخالفت عثمان داشت ازینرو خلیف...
اعشی قیس . [ اَ شا ق َ ] (اِخ ) همان شاعر معروف عرب موسوم به میمون بن قیس است . رجوع به این کلمه شود.
امام قیس . [ اِ ق َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان گندمان بخش بروجن شهرستان شهرکرد، واقع در 27 هزارگزی جنوب بروجن و 4 هزارگزی راه پل کره بر...
قیس عامری . [ ق َ م ِ ] (اِخ ) مجنون : در بند عشق شاهد و هم عشق شاهدش عشقی چو قیس عامری و عروه ٔ حزام . خاقانی .رجوع به قیس بنی عامر شود.
جزیره ٔ قیس . [ ج َ رَ ی ِ ق َ ] (اِخ ) یا جزیره ٔ کیش . یکی از جزایر خلیج فارس است که با مسافت کمی در مغرب سیف عماره قرار گرفته است . (از ...
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ صفحه ۵ از ۶ ۶ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.