فدائی . [ ف ِ
/ ف َ ] (از ع ، اِ) آنکه جان خود را برای جان دیگری از دست دادن خواهد. (یادداشت بخط مؤلف ). کسی را گویند که دانسته مرتکب امری شود به رغبت و رضای خود، که سلب حیات را لازم داشته باشد، نه به اکراه و زور یا به حکم پادشاهی و شیخی . (برهان )
: فدائی ندارد ز مقصود چنگ
اگر بر سرش تیر بارند و سنگ .
سعدی .
چندانکه از زهر و مکر و فدائی حذر کنند، از آه خستگان و ناله ٔ مجروحان برحذر باشند. (مجالس سعدی ص
23). || عاشق . || دزد و خونی . (برهان ).