اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

فرج

نویسه گردانی: FRJ
فرج . [ ف َ رَ ] (ع مص ) پیوسته واماندگی شرم جای . (منتهی الارب ). || به هم ناپیوستن هر دو سرین جهت ضخامت و بزرگی . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ). || شکافتن . (ترجمان ترتیب عادل بن علی ). || دور کردن اندوه را. (منتهی الارب ). اندوه وابردن . (تاج المصادر بیهقی ). || (اِمص ) اسم است از تفرج به معنی آسودگی از اندوه و غم و بیماری و آنچه نفوس را از آن کراهت است . (از اقرب الموارد). || گشایش . (منتهی الارب ) : از خداوند سبحانه و تعالی نومید نیستم که ساعت تا ساعت فرج دهد. (تاریخ بیهقی ). خدای تبارک و تعالی همه ٔ بندگان خود را از عذاب قرض و دین فرج دهاد. (سفرنامه ٔ ناصرخسرو). ممکن است که او را به نصیحت من فرجی حاصل آید. (کلیله و دمنه ). || (اِخ ) نام یکی از ادعیه ٔ مشهور است که آغاز میشود به «یا عماد من لا عماد له ...». (یادداشت به خط مؤلف ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۵۹ ثانیه
فرج آباد احمدلو. [ ف َ رَ اَ م َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از بخش زرند شهرستان ساوه که دارای 110 تن سکنه است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1...
قلعه فرج اﷲ بیگ . [ ق َ ع َ ف َ رَ جُل ْ لاه ب ِ ] (اِخ ) دهی است از بخش سنجابی شهرستان کرمانشاهان ، واقع در 18 هزارگزی شمال کوزران و کنار ر...
سراسکند فرج نایب کوه . [ س َ اِ ک َ ف َ رَ ی ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان آتش بیگ بخش سراسکند شهرستان تبریز. دارای 212 تن سکنه است . آب آن ...
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ صفحه ۵ از ۵ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.