فغانی
نویسه گردانی:
FḠANY
فغانی . [ ف َ ] (اِخ ) خویش نزدیک خواجه افضل است و طبع پاکیزه دارد. این مطلع از اوست :
هرکه چون صورت چین دیده به روی تو گشاد
چشم دیگر ز تماشای تو بر هم ننهاد.
معلوم شد که خواجه میر مست که میر در این نسخه به تخلص یاد کرده ،فی الواقع ذوفنون عالم است و اشعار خوب دارد و در ماده تاریخ پیدا کردن مثل او کم است . اول فغانی تخلص میکرد. در این اوقات «ضیا» تخلص میکند. این دو بیت در تاریخ فوت میر محمد یوسف از اوست :
چون میر محمد شرف آل عبا
از دیر فنا شد بسوی دار بقا
تاریخ شهادتش رقم کرد قضا
واﷲ شهید، هو یحیی الموتی ̍.
هنر دیگرش آنکه همه دروغ بد میگویند و او نیک میگوید، قصیده ٔ ردیف «دروغ » گفته ، این مطلع آن قصیده است :
زهی جمال تو مرآت بی صفای دروغ
دلت سیاه چو آیینه از جلای دروغ .
این مطلع نیز از اوست :
مردم ز هجر و باز مرا چشم تر هنوز
یعنی نکرده ام ز تو قطعنظر هنوز.
(از مجالس النفایس میر علیشیر نوایی صص 86-87). فغانی از شعرای قرن نهم هجری است .
واژه های همانند
۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
فغانی . [ ف َ ] (ص نسبی ) منسوب به فغان . نالان . آنکه فغان کند و ناله سر دهد.
فغانی . [ ف َ ] (اِخ ) رجوع به بابافغانی شود.
فغانی .[ ف َ ] (اِخ ) کابلی . رجوع به فغانی میر سعید شود.
فغانی . [ ف َ ] (اِخ ) کشمیری . معاصر نصرآبادی بوده و به هند سفری کرده است . (از الذریعه ج 9 ص 840). خوش طبیعت و سخن شناس است ، غنی کشمیری ت...
فغانی . [ ف َ ] (اِخ ) میرسعید گوید: فغانی تخلص میکند. در مجلدی و نقش بندی باوقوف است . واقعاً هنرمندی بی مثل است ، اما خیال خوش طبعی او را پ...