اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

فغانی

نویسه گردانی: FḠANY
فغانی . [ ف َ ] (اِخ ) کشمیری . معاصر نصرآبادی بوده و به هند سفری کرده است . (از الذریعه ج 9 ص 840). خوش طبیعت و سخن شناس است ، غنی کشمیری تعلیم از او دارد و از کشمیر به هندوستان رفته و شعرش این است :
فتاده ایم و تو فارغ ز دستگیر ما
ببین جوانی خود، رحم کن به پیری ما.

(ازتذکره ٔ نصرآبادی ص 448).


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
فغانی . [ ف َ ] (ص نسبی ) منسوب به فغان . نالان . آنکه فغان کند و ناله سر دهد.
فغانی . [ ف َ ] (اِخ ) رجوع به بابافغانی شود.
فغانی . [ ف َ ] (اِخ ) خویش نزدیک خواجه افضل است و طبع پاکیزه دارد. این مطلع از اوست :هرکه چون صورت چین دیده به روی تو گشادچشم دیگر ز ت...
فغانی .[ ف َ ] (اِخ ) کابلی . رجوع به فغانی میر سعید شود.
فغانی . [ ف َ ] (اِخ ) میرسعید گوید: فغانی تخلص میکند. در مجلدی و نقش بندی باوقوف است . واقعاً هنرمندی بی مثل است ، اما خیال خوش طبعی او را پ...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.