قائم
نویسه گردانی:
QAʼM
قائم . [ ءِ ] (اِخ ) (الَ ...) بامراﷲ، محمد نزاربن عبداﷲ المهدی ، مکنی به ابی القاسم خلیفه ٔ دوم از خلفای فاطمی مغرب بود. در زمان پدرش مهدی با او به ولایت عهدی بیعت کردند و به سال 322 هَ . ق . جانشین پدر گردید. دو مرتبه به قصد تصرف مصر با لشکری بدانسو عزیمت کرد ولی موفق نشد و در مرتبه ٔ دوم توسط ابویزید مخلد که علیه او خروج کرده بود محاصره شد و در سنه ٔ 335 هَ . ق . درگذشت . مدت حکومتش دوازده سال بود و پس از وی فرزندش المنصور باﷲ اسماعیل جانشین او شد. (از قاموس الاعلام ترکی ). و رجوع به ابوالقاسم محمد شود.
واژه های همانند
۶۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
قائم . [ ءِ ] (ع ص ) ایستاده . (منتهی الارب ). برخاسته . بپای . برپا. برپای : کانک قائم فیهم خطیباًو کلهم قیام للصلاة. (تاریخ بیهقی ص 192). ...
قائم . [ ءِ ] (اِخ ) ساختمانی است نزدیک سامراء که متوکل عباسی آن را بنا کرده است . (معجم البلدان ).
قائم . [ ءِ ] (اِخ ) لقب محمدبن الحسن العسکری امام دوازدهم شیعیان . رجوع به مهدی شود.
قائم . [ءِ ] (اِخ ) ابن القادر ملقب به القائم بامر اﷲ (422- 467 هَ . ق .) بیست و ششمین خلیفه ٔ عباسی است . در ذی قعده ٔ سال 391 متولد شد. مردی...
قائم . [ ءِ ] (اِخ ) ابن متوکل ملقب به القائم بامراﷲ و مکنی به ابوالعقا. از خلفای عباسی مصر است که پس از برادرش سلیمان بن متوکل خلیفه ...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
خط قائم . [ خ َطْ طِ ءِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) خطی است که پس از تقاطع با صفحه یا خطی زاویه ٔ قائمه میسازد.
حجة قائم . [ ح ُج ْ ج َ ت ِ ءِ ] (اِخ ) رجوع به حجت قائم شود.
حجت قائم . [ ح ُج ْ ج َ ت ِ ءِ ] (اِخ ) حجةالقائم . لقب امام دوازدهم شیعه . حجت عصر. مهدی موعود.