اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

قائم

نویسه گردانی: QAʼM
قائم . [ ءِ ] (اِخ ) (الَ ...) بامراﷲ، محمد نزاربن عبداﷲ المهدی ، مکنی به ابی القاسم خلیفه ٔ دوم از خلفای فاطمی مغرب بود. در زمان پدرش مهدی با او به ولایت عهدی بیعت کردند و به سال 322 هَ . ق . جانشین پدر گردید. دو مرتبه به قصد تصرف مصر با لشکری بدانسو عزیمت کرد ولی موفق نشد و در مرتبه ٔ دوم توسط ابویزید مخلد که علیه او خروج کرده بود محاصره شد و در سنه ٔ 335 هَ . ق . درگذشت . مدت حکومتش دوازده سال بود و پس از وی فرزندش المنصور باﷲ اسماعیل جانشین او شد. (از قاموس الاعلام ترکی ). و رجوع به ابوالقاسم محمد شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۶۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
همتای پارسی این سه واژه ی عربی، این است: همتای پارسی این سه واژه ی عربی، این است: تشروی اَستاکژدا teŝruye-astākaždā تِشرو (اوستایی) مثلث. اَستاک ( پهل...
غائم . [ ءِ ] (ع ص ) یوم غائم ؛ روزی میغناک . (مهذب الاسماء).
قایم . [ ی ِ ] (ع ص ،اِ) قائم . ایستاده . برپا. || دلاک حمام : دست بر پشت شیخ میمالید و شوخ بر بازوی شیخ جمع میکردچنانکه رسم قایمان باشد....
قایم . [ ی ِ ] (اِخ ) لقب امام دوازدهم شیعه . رجوع به قائم و مهدی (ع ) شود.
غایم . [ ی ِ ] (ص ، ق ) (در تداول عامه )قایم . محکم . سخت : غایم او را زد. غایم صدا کن . || نهان . غایب (در لهجه ٔ بعضی نقاط خراسان ).- غایم ...
غائم شدن . [ ءِ ش ُ دَ] (مص مرکب ) در تداول عوام ، پنهان شدن . قایم شدن .
قایم بازی . [ ی ِ ] (حامص مرکب ) رجوع به قایم شدنک شود.
قایم مقام . [ی ِ م َ ] (اِ مرکب ) جانشین . رجوع به قائم مقام شود.
قایم شدن . [ ی ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) در تداول عوام ، پنهان شدن . || در شطرنج پات شدن است یعنی هیچ یک از دو حریف غالب نتواند شدن .
قایم شدنک . [ ی ِ ش ُ دَ ن َ ] (اِ مرکب ) قایم باشک . قایم بازی . قسمی بازی اطفال . در این بازی عده ای از حریفان پنهان شوند و چندتن دیگر به ی...
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ صفحه ۵ از ۷ ۶ ۷ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.