قائم
نویسه گردانی:
QAʼM
قائم . [ ءِ ] (اِخ ) (الَ ...) بامراﷲ، محمد نزاربن عبداﷲ المهدی ، مکنی به ابی القاسم خلیفه ٔ دوم از خلفای فاطمی مغرب بود. در زمان پدرش مهدی با او به ولایت عهدی بیعت کردند و به سال 322 هَ . ق . جانشین پدر گردید. دو مرتبه به قصد تصرف مصر با لشکری بدانسو عزیمت کرد ولی موفق نشد و در مرتبه ٔ دوم توسط ابویزید مخلد که علیه او خروج کرده بود محاصره شد و در سنه ٔ 335 هَ . ق . درگذشت . مدت حکومتش دوازده سال بود و پس از وی فرزندش المنصور باﷲ اسماعیل جانشین او شد. (از قاموس الاعلام ترکی ). و رجوع به ابوالقاسم محمد شود.
واژه های همانند
۶۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
قائم بحق ا. [ ءِ م ُ ب ِ ح َ ق ْ قِل ْ لاه ] (اِخ ) (الَ ...) لقب مروان حمار. رجوع به مروان حمار شود.
دائم و قائم . [ ءِ م ُ ءِ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) همیشه و پایدار.
قائم الزاویه . [ ءِ مُزْ زا ی َ / ی ِ ](ع ص مرکب ، اِ مرکب ) ۞ شکلی که دارای زاویه ٔ قائمه باشد. رجوع به قائمه شود.
قائم الزوایا. [ ءِ مُزْ زَ ] (ع ص مرکب ، اِ مرکب ) شکلی که زاویه های آن همه قائمه و نود درجه باشند. مربع.
قائم بالذات . [ ءِ م ِ بِذْ ذا ] (ع ص مرکب ) (اصطلاح فلسفی ) آنچه بخود برپای است . || آنکه یا آنچه هستی او بدوست . رجوع به قائم به ذات ...
قائم بالغیر. [ ءِ م ِ بِل ْ غ َ ] (ع ص مرکب )(اصطلاح فلسفی ) آنچه یا آنکه به غیر بستگی دارد. آنکه یا آنچه بخود برپا نیست . رجوع به قائم بغ...
قائم بالنفس . [ ءِ م ِ بِن ْ ن َ ] (ع ص مرکب ) قائم بذات . رجوع به قائم بالذّات و قائم بنفس شود.
همتای پارسی این دو واژه ی عربی، این است: اَستاکژدا astākaždā (پهلوی: استاک + اوستایی: کَئُژده kaožda) ***فانکو آدینات 09163657861
صادق قائم مقام . [ دِق ِ ءِ م َ ] (اِخ ) رجوع به محمدصادق قائم مقام شود.
قائم پنجم آسمان . [ ءِ م ِ پ َ ج ُ س ِ ] (اِخ ) کنایه از کوکب مریخ است که والی سپهر پنجم باشد. (برهان ).