کوچک قان یخمز. [ چ َ / چ ِ ی ُ م ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان آتابای که در بخش مرکزی شهرستان گنبدقابوس واقع است و 290 تن سکنه دارد. (از فرهنگ ...
قعن .[ ق َ ع َ ] (ع اِمص ) سخت کوتاهی بینی . || برآمدگی سر بینی . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). این کلمه از اضداد است . (منتهی الارب ). |...
قعن . [ ق َ ] (ع اِ) کاسه ٔ بزرگ که در آن خمیر سازند. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
قعن . [ ق َ ] (اِخ ) نام جد حجاج بن علاج که از اشراف کوفه بوده است . (منتهی الارب ).
غان . (اِ) دسته ٔ غانها ۞ از تیره ٔ گیاهان پیاله دار ۞ که نوع مشهور آن غان است . (گیاه شناسی گل گلاب ص 278). || نوع مشهور از دسته ٔ غا...
غان . (اِخ ) نام وادیی در یمن که آن را دوغان گویند. (معجم البلدان چ مصر ج 6 ص 262).
غان غان . (اِ صوت ) نقل صوت خر. عَرعَر. عان عان .
اره غان . [ اَرْ رَ ] (اِخ ) رجوع به ارجان و ارگان شود.