قایم
نویسه گردانی:
QAYM
قایم . [ ی ِ ] (ع ص ،اِ) قائم . ایستاده . برپا. || دلاک حمام : دست بر پشت شیخ میمالید و شوخ بر بازوی شیخ جمع میکردچنانکه رسم قایمان باشد. (اسرار التوحید). رجوع به قائم شود. || در تداول ، پنهان . رجوع به قایم کردن شود. || در تداول ، سخت . محکم : یک کشیده ٔ قایم زدن . || در تداول ، بسی بلند وجهوری : آواز و صدای قایمی کردن . مقابل یواش گفتن .
واژه های همانند
۶۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
غایم کردن . [ ی ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) (در تداول خانگی ) پنهان کردن . قایم کردن .
قائم العین . [ ءِ مُل ْ ع َ ] (ع ص مرکب ) که چشم بر جای باشد و نبیند. (مهذب الاسماء).
قائم اللیل . [ ءِ مُل ْ ل َ ] (ع ص مرکب ) شب خیز. شب زنده دار: قائم اللیل و صائم النهار.
قائم النار. [ ءِ مُن ْ نا ] (ع ص مرکب )نسوختنی ۞ . آنچه در آتش مقاومت کند و از آن چیزی کاسته نشود. (ناظم الاطباء).
قائم انداز. [ ءِ اَ ] (نف مرکب ) شطرنج بازکامل و بی نظیر را گویند. (برهان قاطع) : ملک را قائم الهی بودقائم انداز پادشاهی بود.نظامی (از حاشیه ٔ...
غایم شدنک . [ ی ِ ش ُ دَ ن َ ] (اِمرکب ) غایم باشک یا غایم موشک . رجوع به غایم شود.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
قائم ریختن . [ ءِ ت َ ] (مص مرکب ) کنایه از عاجز آمدن و جنگ ناکردن باشد. (برهان ).
غایم غایمک . [ ی ِ ی ِ م َ ] (اِ مرکب ) نوعی بازی کودکان ۞ .
غائم کردن . [ ءِ ک َ دَ ](مص مرکب ) در تداول عوام ، پنهان کردن . قایم کردن .