قایم
نویسه گردانی:
QAYM
قایم . [ ی ِ ] (ع ص ،اِ) قائم . ایستاده . برپا. || دلاک حمام : دست بر پشت شیخ میمالید و شوخ بر بازوی شیخ جمع میکردچنانکه رسم قایمان باشد. (اسرار التوحید). رجوع به قائم شود. || در تداول ، پنهان . رجوع به قایم کردن شود. || در تداول ، سخت . محکم : یک کشیده ٔ قایم زدن . || در تداول ، بسی بلند وجهوری : آواز و صدای قایمی کردن . مقابل یواش گفتن .
واژه های همانند
۶۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
همتای پارسی این سه واژه ی عربی، این است: همتای پارسی این سه واژه ی عربی، این است: تشروی اَستاکژدا teŝruye-astākaždā تِشرو (اوستایی) مثلث. اَستاک ( پهل...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.