قتب
نویسه گردانی:
QTB
قتب . [ ق َ ] (ع مص ) روده ٔ بریان طعام دادن کسی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). فعل آن از باب نصر است . (منتهی الارب ). || قَتَب بر پشت ستور نهادن . (منتهی الارب ).
واژه های همانند
۹۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه
قطب الدین . [ ق ُ بُدْ دی ] (اِخ ) محمدبن حسین . رجوع به قطب الدین کیدری شود.
قطب الدین . [ ق ُ بُدْ دی ] (اِخ ) محمدبن علی . رجوع به قطب الدین لاهیجی شود.
قطب الدین . [ ق ُ بُدْ دی ] (اِخ ) محمدبن محمد. رجوع به قطب الدین رازی شود.
قطب الدین . [ ق ُ بُدْ دی ] (اِخ ) محمد تکش خان بن الب ارسلان بن اتشتربن محمد بوشتکین . بعد از پدر پادشاهی بدو تعلق گرفت . میان او و سلاطین غو...
قطب الدین . [ ق ُ بُدْ دی ] (اِخ ) محمد حسینی . رجوع به قطب الدین شیرازی (محمد...) شود.
قطب الدین . [ ق ُ بُدْ دی ] (اِخ ) محمد خوارزمشاه . رجوع به محمد خوارزمشاه شود.
قطب الدین . [ ق ُ بُدْ دی ] (اِخ ) محمد خوافی . رجوع به مجد خوافی شود.
قطب الدین . [ ق ُ بُدْ دی ] (اِخ ) محمودبن مسعود. رجوع به قطب الدین شیرازی (محمود...) شود.
قطب الدین . [ ق ُبُدْ دی ] (اِخ ) محمودشاه . رجوع به محمودشاه شود.
قطب الدین . [ ق ُ بُدْدی ] (اِخ ) محمودشاه یزدی . رجوع به شاه یزدی شود.