قذع 
        
     
    
								
        نویسه گردانی:
        QḎʽ 
    
							
    
								
        قذع . [ ق َ ذَ ] (ع  اِمص ) فحش . (اقرب  الموارد) (منتهی  الارب ) (آنندراج ). پلیدی  زبان . (منتهی  الارب ) (آنندراج ).  ||  پلیدی . (منتهی  الارب ) (آنندراج ).
    
							
    
    
    
        
            واژه های همانند
        
        
            
    ۴۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه
								
    
    
									
            
										
                
                
                    
											
                        قضاوت، داوری کردن. و بباید دانست که قضا پادشاه را می باید کردن به تن خویش. (سیاستنامه، فصل ششم)
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        قوت؛ چیزی که برای رفع گرسنگی میخورند
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        قضا. [ ق َ ] (ع  مص ) فرمان  دادن  و حکم  کردن . (منتهی  الارب ) (اقرب  الموارد). و از این  باب  است : قضی  ربک   ۞ ؛ ای  امر و حکم  ربک . (منتهی  الا...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        غذا. [ غ َ ] (ع  اِ) بول  شتر. (اقرب  الموارد). رجوع  به  غذی  شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        غذا. [ غ َ ] (از ع ، اِ) رجوع  به  غذاء شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        غذاء. [ غ ِ ] (ع  اِ) خورش .(منتهی  الارب ). خوردنی  که  نشو و نمای  تن  و قوام  تمام بدن  بدان  است  و با لفظ چیدن  و کردن  مستعمل . (آنندراج ). خورا...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        غذاء.[ غ ِ ] (ع  اِ) ج ِ غَذی ّ. (منتهی  الارب ) (اقرب  الموارد). بچه های  گوسفند و بز.  ||  قسمتهای  کوچکی از مال . (اقرب  الموارد). رجوع  به  غذی  و...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        غزا. [غ َ ] (ع  مص ) با دشمن  دین  جنگ  کردن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). غزاة. غزوة. جنگ  و جدال . این  کلمه  به  همین  صورت  در عربی  نیامده  است . ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        قضاء. [ ق َ ] (ع  اِ) فرمان . حکم . (منتهی  الارب ) (اقرب  الموارد): قضاء اﷲ ترد له  الاقضیة. (اقرب  الموارد). ج ، اَقْضیة. (اقرب  الموارد) (منتهی  ال...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        قضاء. [ ق َض ْ ضا ] (ع  ص ) فعال  است  برای  مبالغه .(منتهی  الارب ) (اقرب  الموارد).  ||  زره  استوار.  ||  زره  میخ دوز و زره  درشت . (منتهی  الارب ...