قرح
نویسه گردانی:
QRḤ
قرح . [ ق َ ](ع اِ) ریش . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). تفرق الاتصال اللحمی اذا کان حدیثاً سمی جراحة فاذا تقادم حتی اجتمع فیه القیح سمی قرحة. ج ، قروح . || اثر گزیدگی سلاح . (منتهی الارب ). || آبله ریزه ای که بر اندام برآید. هرگاه روی به فساد کند و خارش پیدا کند شترریزگان را بکشد و هلاک سازد. || (مص ) خسته کردن و ریش نمودن . || در جای بی آب چاه کندن . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || آشکار شدن آبستنی شتر ماده . گویند: قرحت الناقة؛ استبان حملها. (اقرب الموارد).
واژه های همانند
۴۳۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۴۷ ثانیه
قره بیگ . [ ق َ رَ ب ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان زبرخان بخش قدمگاه شهرستان نیشابور واقع در 2 هزارگزی شمال باختری قدمگاه . موقع جغرافیایی آن دا...
قره تکن . [ ق َ رَ ت َ ک ِ ] (اِخ ) ده کوچکی از بخش رامیان شهرستان گرگان واقع در 7000 گزی رامیان . سکنه ٔ آن 60 تن است . (از فرهنگ جغرافیایی...
قره جقه . [ ق َ رَ ج ِق ْ ق ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان جعفرآباد فاروج بخش حومه ٔ شهرستان قوچان واقع در12 هزارگزی جنوب خاوری قوچان . موقع جغرافی...
قره جقه . [ ق َ رَ ج ِق ْ ق ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان مایوان بخش حومه ٔ شهرستان قوچان واقع در 36 هزارگزی جنوب باختری قوچان و 15 هزارگزی جنوب...
قره جقه . [ ق َ رَ ج ِق ْ ق ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان خرق بخش حومه ٔ شهرستان قوچان واقع در 56 هزارگزی باختر قوچان و 16 هزارگزی جنوب باختری ش...
قره چاه . [ق َ رَ ] (اِخ ) دهی از دهستان میلانلو از بخش شیروان شهرستان قوچان واقع در 39 هزارگزی جنوب باختری شیروان و 3 هزارگزی باختر مالرو ...
قره چاه . [ ق َ رَ ] (اِخ ) دهی از دهستان دوغائی بخش حومه ٔ شهرستان قوچان واقع در 50 هزارگزی جنوب خاوری قوچان سر راه مالرو عمومی شغل آباد ...
قره چای . [ ق َ رَ ] (اِخ ) دهی از بخش رامیان شهرستان گرگان واقع در 10000 گزی جنوب رامیان . موقع جغرافیایی آن کوهستانی و سردسیر است . سکنه ٔ...
قره چای . [ ق َ رَ ] (اِخ ) دهی از دهستان کسبایر بخش حومه ٔ شهرستان بجنورد واقع در 3 هزارگزی خاورمالرو عمومی بجنورد به شقان . موقع جغرافیایی آ...
قره چای . [ ق َ رَ ] (اِخ ) دهی از دهستان مرکزی بخش مانه ٔ شهرستان بجنورد واقع در 11هزارگزی جنوب خاوری مانه و 4 هزارگزی خاور مالرو عمومی بج...