اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

قره

نویسه گردانی: QRH
قره . [ ق َ رَه ْ ] (ع اِمص ) چرکینی اندام مانند قلح و زردی دندان . || (مص ) زرد و چرکین اندام گردیدن . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ). || داغ داغ شدن پوست از بسیاری اَدَرْفَن ۞ . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || سیاه شدن اندام یا برکنده شدن پوست اندام از سختی ضرب . (آنندراج ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴۳۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۳ ثانیه
قره بورون . [ ق َ رَ ] (اِخ ) دهی از دهستان حومه ٔ بخش مرکزی شهرستان اهر واقع در 8 هزارگزی خاور اهر و 500 گزی شوسه ٔ اهر به خیاو. موقع جغرافیای...
قره بوعاء. [ ق َ رَ ] (اِخ ) شحنه ٔ مغولی بغداد در اوایل سلطنت اباقاخان . (یادداشت مؤلف ).
قره بوغاز. [ ق َرَ ب ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان آجرلو از بخش مرکزی شهرستان مراغه واقع در 59 هزارگزی جنوب خاوری مراغه و 38 هزارگزی شمال خاوری...
قره بوغلو. [ ق َ رَ ] (اِخ ) دهی از دهستان نازلو از بخش حومه ٔ شهرستان ارومیه واقع در 18 هزارگزی شمال خاوری ارومیه و 7500 گزی خاور شوسه ٔ ارو...
قره بیگلر. [ ق َ رَ ب ِ ل َ ] (اِخ ) دهی از دهستان مشکین باختری بخش مرکزی شهرستان خیاو واقع در 10 هزارگزی باختر خیاو و 5 هزارگزی راه شوسه ٔ خ...
قره پاپاق . [ ق َ رَ ] (اِخ ) دهی از دهستان مرحمت آباد بخش میاندوآب شهرستان مراغه واقع در 27500 گزی شمال باختری میاندوآب و 22 هزارگزی شمال ...
قره تپراق . [ ] (اِخ ) ده کوچکی است از بخش زرند شهرستان ساوه . قشلاق ایل اینانلو است . سکنه ٔ آن 18 تن . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).
چشمه قره . [ چ َ م َ ق َ رَ / رِ ] (اِخ ) دهی است ازدهستان قلعه کری بخش سنقر کلیائی شهرستان کرمانشاهان که در 32 هزارگزی شمال خاوری سنقر ...
چاله قره . [ ل َ ق َ رَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ بخش مرکزی شهرستان کاشان که در 36 هزارگزی جنوب خاوری کاشان کنار راه شوسه کاشان...
قره حسن لو. [ ق َ رَ ح َ س َ ] (اِخ ) دهی جزء بخش نمین شهرستان اردبیل در 8 هزارگزی شوسه ٔ اردبیل به آستارا. موقع جغرافیایی آن جلگه ٔ معتدل ا...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.