اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

قره

نویسه گردانی: QRH
قره . [ ق َ رَه ْ ] (ع اِمص ) چرکینی اندام مانند قلح و زردی دندان . || (مص ) زرد و چرکین اندام گردیدن . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ). || داغ داغ شدن پوست از بسیاری اَدَرْفَن ۞ . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || سیاه شدن اندام یا برکنده شدن پوست اندام از سختی ضرب . (آنندراج ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴۳۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۰ ثانیه
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
گچ قره گلی . [ چ ِ ق ُ رُگ ْ ] (اِخ ) همان گچساران است . رجوع به گچساران شود.
ابن ابی قره . [ اِ ن ُ اَ ق ُرْ رَ ] (اِخ ) ابوعلی منجم علوی بصری . او راست : کتاب العلة فی کسوف الشمس و القمر. (ابن الندیم ).
قره آغاج کوه . [ ق َ رَ ] (اِخ ) دهی از دهستان چهاراویماق بخش قره آغاج شهرستان مراغه واقع در 35500گزی شمال خاوری شهرستان قره آغاج و 19 هزارگ...
قره تپه شیخ . [ ق َ رَ ت َپ ْ پ ِ ش ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان گوکلان بخش مرکزی شهرستان گنبدقابوس واقع در 14000 گزی شمال کلاله . موقع جغرافیای...
قره چی بلاغی . [ ق َ رَ ب ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان چالدران بخش سیه چشمه ٔ شهرستان ماکو واقع در 16 هزارگزی جنوب خاوری سیه چشمه و 500 گزی باخت...
قره چی قشلاق . [ ق َ رَ ق ِ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان کلیبر بخش کلیبر شهرستان اهر واقع در 6 هزارگزی جنوب خاوری کلیبر. موقع جغرافیایی آن کوهستان...
قره خان بندی . [ ق َرَ ب َ ] (اِخ ) دهی از دهستان گرم خان بخش حومه ٔ شهرستان بجنورد در 15 هزارگزی شمال خاوری بجنورد و سر راه شوسه ٔ بجنورد به...
علی قره باش . [ ع َ ی ِ ق َ رَ ] (اِخ ) (علی اطول ...) ابن محمد قسطمونی رومی خلوتی شعبانی . مشهور به قره باش . رجوع به علی أطول قره باش ش...
عمر قره داغی . [ ع ُ م َ رِ ق َ رَ ] (اِخ ) (ملا...) وی عالم در نحو و منطق و تفسیر بود. در سال 1213 هَ .ق . در قره داغ متولدشد و به سال 1281 هَ...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.