اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

قساس

نویسه گردانی: QSAS
قساس . [ ق ُ ] (اِخ ) کوهی است از بنی نمیر. و گویند کوهی است از بنی اسد و در آنجا معدن آهن است و شمشیرهای قساسی بدانجا منسوب است . جریر گوید قساس به ضم قاف یا فتح آن معدن عقیق است در یمن . (معجم البلدان ). کوهی است به دیار بنی نمیر. (منتهی الارب ). نام کوهی است در یمن که آن را به عربی عقیق میگویند و معدن عقیق نیز آنجاست ، و بعضی گویند قساس نام موضعی است در دیار [ ارمینیه ] و کان آهن آنجاست . (برهان ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
قساس . [ ق َس ْ سا ] (ع ص ) نمام . (اقرب الموارد) (از منتهی الارب ).
قساس .[ ق ُ ] (اِخ ) کان آهن است به ارمینیه و شمشیرهای قساسیه بدان منسوب است . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
قساس . [ ق َ ] (اِخ ) ابن ابی معدیکرب . شاعری است . (منتهی الارب ).
غساس . [ غ ُ ](ع اِ) بیماریی است مر شتران را. (منتهی الارب ) (آنندراج ). داء فی الابل . (اقرب الموارد) (قطر المحیط).
قثاث . [ق َث ْ ثا ] (ع ص ) سخن چین . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
قثاث . [ ق ُ ] (ع اِ) رخت . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
قثاث . [ ق ِ / ق َ ] (اِخ ) نام جد فرهین بن قرضم که پیش رسول صلی اﷲ علیه و سلم به رسولی آمد و محدثان آن را به فتح خوانند. (منتهی الارب ...
قصاص: کیفری برپایه رفتار با ستمکار به‌ گونه‌ای‌ که‌ او با ستمدیده کرده‌ بنابه درخواست ستمدیده یا نزدیکان او‌.(le petit Robet 1). همتای پارسی این واژه ...
قصاص . [ ق َ ] (ع اِ) قُصاص است در همه ٔ معانی آن . رجوع به قُصاص شود. || نوعی از درخت که مگس انگبین می لیسد آن را و دوست دارد، و از ای...
قصاص . [ ق ِ ] (ع اِ) ج ِ قَص ّ. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به قص شود. || ج ِ قَصّة. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به قَصّة ...
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.