قثاث
نویسه گردانی:
QṮAṮ
قثاث . [ ق ِ / ق َ ] (اِخ ) نام جد فرهین بن قرضم که پیش رسول صلی اﷲ علیه و سلم به رسولی آمد و محدثان آن را به فتح خوانند. (منتهی الارب ). || تیره ای است از مهره . (انساب سمعانی ). رجوع به قثاثی شود.
واژه های همانند
۱۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
قثاث . [ق َث ْ ثا ] (ع ص ) سخن چین . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
قثاث . [ ق ُ ] (ع اِ) رخت . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
قساس . [ ق َس ْ سا ] (ع ص ) نمام . (اقرب الموارد) (از منتهی الارب ).
قساس . [ ق ُ ] (اِخ ) کوهی است از بنی نمیر. و گویند کوهی است از بنی اسد و در آنجا معدن آهن است و شمشیرهای قساسی بدانجا منسوب است . جریر گوید...
قساس .[ ق ُ ] (اِخ ) کان آهن است به ارمینیه و شمشیرهای قساسیه بدان منسوب است . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
قساس . [ ق َ ] (اِخ ) ابن ابی معدیکرب . شاعری است . (منتهی الارب ).
قصاص . [ ق َ ] (ع اِ) قُصاص است در همه ٔ معانی آن . رجوع به قُصاص شود. || نوعی از درخت که مگس انگبین می لیسد آن را و دوست دارد، و از ای...
قصاص . [ ق ِ ] (ع اِ) ج ِ قَص ّ. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به قص شود. || ج ِ قَصّة. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به قَصّة ...
قصاص . [ ق ُ ] (ع اِ) منتهای روئیدنگاه موی سر از پس و پیش . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || موی پیشانی . (منتهی الارب ). || پیوندگاه ه...
قصاص . [ ق ِ ] (ع مص ) مانند آنچه داده باشی بازستدن . || کشنده ٔ یکی را کشتن . (ترجمان ترتیب عادل ). کین کشی به مثل . مُقاصّة. (منتهی الار...