اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

قصری

نویسه گردانی: QṢRY
قصری . [ ق ِ را ] (ع اِ) آنچه باقی بماند در غربال بعدِ بیختن . || اسپست که به نخستین کوفتن برآید. || پوست بالای دانه . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به قُصْری ̍ شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
قسری . [ ق َ ](اِخ ) خالدبن عبداﷲبن یزیدبن اسد. امیر عراق بود. جد وی یزید صحبت رسول خدای را درک کرد. مردمی بسیار به وی منسوبند. (اللباب )....
قسری . [ ق َ ] (اِخ ) یزیدبن خالد. رجوع به یزیدبن خالد در اعلام زرکلی شود.
غثری . [ غ َ ث َ ری ی ] (ع ص نسبی ) کشت دشتی که از باران آب خورد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). در غالب شهرستانهای ایران دیم و دیمی گویند. ...
خالد قسری . [ ل ِ دِ ق َ ] (اِخ ) رجوع به خالدبن عبداﷲ القسری شود.
حرکت قسری . [ ح َ رَ ک َ ت ِ ق َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) در برابر حرکت طبیعی و حرکت ارادی . حرکتی که مبداء آن بسبب میل مستفاد از خارج بود...
حرکات قسری . [ ح َ رَ ت ِ ق َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رجوع به حرکت قسری شود.
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.