اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

قل

نویسه گردانی: QL
قل . [ ق َل ل ] (ع مص ) برداشتن . || بلند نمودن . (اقرب الموارد). || (اِ) دیوار کوتاه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). در اقرب الموارد به کسر قاف آمده است .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه
قل دادن . [ ق ِ دَ ] (مص مرکب ) در تداول ، چیزی مدور را در زمین به حرکت درآوردن . چیز مدوری را با تکانی در سطحی به غلطیدن داشتن . مدحرجی ر...
قل احمدی . [ ق ُ اَ م َ ] (اِ مرکب ) دست به زور تمام بر عضو کسی زدن ، و ترکان آن را حق نظربکی گویند و حق نظربک شخصی بوده که در اهتمام در خ...
قل اعوذ. [ ق ُ اَ ] (ع جمله ٔ فعلیه ٔ امری ) بگو پناه میبرم ، و این مأخوذ است از آغاز معوذتین ، دو سوره از قرآن کریم ۞ که با آیه های «قل ...
قل خوردن . [ ق ِ خوَرْ / خُرْ دَ ] (مص مرکب ) در تداول ، چیز مدوری بر زمینی یا سطحی غلطیدن . غلطیدن مدحرجی بر سطحی . حرکت کردن چیزی گرد بر رو...
قل ممکلو. [ ] (اِخ ) از توابع خمسه (؟) و دارای معدن زغال سنگ است . (جغرافیای اقتصادی کیهان ص 40).
قل هواللهی . [ ق ُ هَُ وَل ْ لا ] (ص نسبی ) دراهمی بود که حجاج بضرب رسانید و قل هواﷲ احد بر آنها نقش بود...پیش ازحجاج نقش دراهم فارسی بود...
غل . [ غ ُ ] (اِ) مخفف غول که دیو بیابانی است . (آنندراج ). رجوع به غول شود. || مخفف غُل ّ. رجوع به غُل ّ شود. || اره . || غلغله . (نا...
غل . [ غ َل ل ] (ع مص ) دست وا گردن بستن . (مصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ): غل یده الی عنقه ؛ آن را با غل بست . (از منتهی الارب ). || ...
غل . [ غ ِل ل ] ۞ (ع مص ) غل صدر؛ کینه داشتن و دل پر کینه گردیدن . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). غش یا کینه و دشمنی داشتن . (ازاقرب المو...
غل . [ غ ُل ل ] (ع اِمص ) تشنگی ، یا سختی و سوزش تشنگی و سوزش شکم . (منتهی الارب ) (آنندراج ). عطش یا شدت آن یاحرارت جوف . (از اقرب الموار...
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۴ ۳ ۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.