اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

کاتب

نویسه گردانی: KATB
کاتب . [ ت ِ ] (اِخ ) احمدبن ابی طاهر طیفورمروزی خراسانی بغدادی وراق کاتب مکنی به ابوالفضل . رجوع به ابن ابی طاهر و ریحانة الادب ج 3 ص 330 شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۱۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۱ ثانیه
کاتب . [ ت ِ ] (اِخ ) احمدبن محمدبن فضل دینوری مکنی به ابی الفضل و مشهور به ابن خازن . رجوع به احمدبن محمد... در همین لغت نامه و ریحانة ا...
کاتب . [ ت ِ ] (اِخ ) احمدبن عبداﷲبن الحسن بن احمدبن یحیی بن عبداﷲ الانصاری المالقی . رجوع به احمدبن عبداﷲ و ریحانة الادب ج 3 ص 330 و ص 429 ...
کاتب . [ ت ِ ] (اِخ ) احمدبن عبدالعزیزبن هشام بن خلف بن غزوان ، ادیب نحوی لغوی عروضی قاری کاتب منشی بلیغ شاعر، مکنی به ابوالعباس و معروف...
کاتب . [ ت ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از کتابت . نویسنده ۞ . (برهان ) (منتهی الارب ) (آنندراج ). دبیر. (مهذب الاسماء) (آنندراج ). منشی نثر. (آنندراج...
کاتب سر. [ ت ِ ب ِ س ِرر ] (اِخ ) احمدبن حسن یکی از خطاطان مشهور عثمانی است . در عصر سلطان احمدخان ثالث سرمحرر بود. در خط ثلث و نسخ مهارت ...
کاتب سر. [ ت ِ ب ِ س ِرر ] (ترکیب اضافی ، اِمرکب ) کاتب السر. کنایه از منشی . (آنندراج ). منشی اسرار و رازهای نهانی . (ناظم الاطباء). و رجوع به...
صدر کاتب . [ ص َ رِ ت ِ ] (اِخ ) وی مردی آشفته روزگار بود و بیشتر خدمت اتراک می کرد و اگر لوندئی میسر می شد بیاد خط و شعر نمی افتاد و شراب چنان ...
علی کاتب . [ ع َ ی ِ ت ِ ] (اِخ ) ابن ابراهیم بن محمدبن اسحاق کاتب . از عالمان بود واو را کتابی است در نسب بنی عقیل که در سال 884 هَ .ق . ...
علی کاتب . [ ع َ ی ِ ت ِ ] (اِخ ) ابن ابی فتح کاتب . مشهور به مطوق . رجوع به علی مطوق شود.
حسن کاتب . [ ح َ س َ ن ِ ت ِ ] (اِخ ) ابن محمدبن حسن بن ابن محمد حمدون بغدادی ، معروف به ابن حمدون و ملقب به تاج الدین (547-608 هَ . ق .)....
« قبلی ۱ ۲ ۳ صفحه ۴ از ۱۲ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.