کعل
نویسه گردانی:
KʽL
کعل . [ ک َ ] (ع اِ) گوه . (منتهی الارب ) (از تاج العرس ). || سرگین هر حیوان بعد از تغوط و انداختن غائط. (از منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). || آنچه از چرک و ریم که به خایه ٔ تکه چسبیده باشد. (از منتهی الارب ) (از تاج العروس ). || (ص ) مرد پستک سیاه فام . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ).کُعَل . || شبان ناکس و فرومایه . (منتهی الارب ). || خرمای بهم چسفیده . || مالدار زفت و بخیل . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ).
واژه های همانند
۳۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
کعل . [ ک ُ ع َ ] (ع ص ) مرد کوتاه سیاهفام . کَعل . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ).
کال . (ص ) خام . نارسیده . (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). مقابل پخته ورسیده . || برنج ناپخته . (آنندراج ). || ژولیده و درهم . (برهان ) (...
کال . [کال ل ] (ع ص ) آنکه به رنج و زحمت افتد. (المنجد).
کال . (اِخ ) دهی است از دهستان اشکنان بخش گاوبندی شهرستان لار واقع در 18 هزارگزی خاور گاوبندی و 6هزارگزی راه فرعی لار به اشکنان دامنه ای ...
کال . (اِخ ) دهی است از دهستان ویسه بخش مریوان شهرستان سنندج در 11 هزارگزی دژشاهپور کنار راه اتومبیل رو مریوان به رزآب واقع است . دامنه ا...
تی کال . [ت ُ ک] (اِخ ) ۞در زبان بختیاری به کسی که چشمانی رنگی دارد "تی کال" می گویند.
چیدن میوه بصورت کال برای اینکه تا رسیدن به بازار سالم بماند.
کیس کال . (اِ) ۞ نوعی پرنده درامریکای مرکزی ، پر او به رنگ سیاه پر طاوس و درخشان که به سرخی زند. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
کال شور. (اِخ )دهی است از دهستان پساکوه بخش کلات شهرستان درگز، واقع در 87هزارگزی جنوب خاوری کبود گنبد. دامنه و سردسیر است و 25 تن سکنه د...