اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

کلاش

نویسه گردانی: KLAŠ
کلاش . [ ک َ ] (اِ) عنکبوت را گویند.(برهان ) (فرهنگ جهانگیری ) (ناظم الاطباء). عنکبوت . وتنیده ٔ آن را کلاشخانه گویند. (فرهنگ رشیدی ) (آنندراج ). اسم فارسی عنکبوت . (فهرست مخزن الادویه ). || زغار و پوسیدگی . (ناظم الاطباء). || کپره . کپک . کفک . کَرَه . (یادداشت بخط مردم دهخدا.)
- کلاش گرفتن ؛ کپره زدن . کپک زدن . تَکَرﱡج کره گرفتن . (یادداشت ، ایضاً).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه
کلاش . [ ک َل ْ لا ] (ص ) قلاش . (ناظم الاطباء). آنکه از کسان به اصرار و ابرام چیز ستاند. آنکه پول درآورد از کسان به سماجت .(یادداشت به خط ...
حقه باز
کلاش. (ا. فا.). کلاش، گیوه محلی یا همان پای‌افزار دست‌ساز مختص استان کردستان است که از دو لایه اصلی زیرین و لایه رویه با نخ‌های مخصوص و الیاف طبیعی سا...
کلاش کن . [ ک َ ک َ ] (اِ مرکب ) نام حلوائی است . (انجمن آراء ناصری ) (آنندراج ). نان شیرینی . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). نام یکی از حلواها...
کلاش جامه . [ ک َ م َ / م ِ ] (اِ مرکب ) کیسه مانندی که کلاش (عنکبوت ) در آن تخم نهد. (ناظم الاطباء). و رجوع به کلاش شود. || تارکلاش . (ناظ...
کویله کلاش . [ کُی ْ ل َ ک َ ] (اِخ ) دهی از دهستان جوانرود است که در بخش پاوه ٔ شهرستان سنندج واقع است و 180 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغراف...
نهنگ کلاش . [ ن َ هََ ک َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان جوانرود بخش پاوه ٔ شهرستان سنندج ، در 45 هزارگزی جنوب غربی پاوه ، در فاصله ٔ دهات نهنگ ...
کلاش هزار درق . [ ک َ هَِ دَ رَ ] (اِخ ) دهی از دهستان گورائیم است که در بخش مرکزی شهرستان اردبیل واقع است و 554 تن سکنه دارد. (از فرهنگ ...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.