اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

کلاش

نویسه گردانی: KLAŠ
کلاش . [ ک َل ْ لا ] (ص ) قلاش . (ناظم الاطباء). آنکه از کسان به اصرار و ابرام چیز ستاند. آنکه پول درآورد از کسان به سماجت .(یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به قلاش شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه
کلاش . [ ک َ ] (اِ) عنکبوت را گویند.(برهان ) (فرهنگ جهانگیری ) (ناظم الاطباء). عنکبوت . وتنیده ٔ آن را کلاشخانه گویند. (فرهنگ رشیدی ) (آنندراج )...
حقه باز
کلاش. (ا. فا.). کلاش، گیوه محلی یا همان پای‌افزار دست‌ساز مختص استان کردستان است که از دو لایه اصلی زیرین و لایه رویه با نخ‌های مخصوص و الیاف طبیعی سا...
کلاش کن . [ ک َ ک َ ] (اِ مرکب ) نام حلوائی است . (انجمن آراء ناصری ) (آنندراج ). نان شیرینی . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). نام یکی از حلواها...
کلاش جامه . [ ک َ م َ / م ِ ] (اِ مرکب ) کیسه مانندی که کلاش (عنکبوت ) در آن تخم نهد. (ناظم الاطباء). و رجوع به کلاش شود. || تارکلاش . (ناظ...
کویله کلاش . [ کُی ْ ل َ ک َ ] (اِخ ) دهی از دهستان جوانرود است که در بخش پاوه ٔ شهرستان سنندج واقع است و 180 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغراف...
نهنگ کلاش . [ ن َ هََ ک َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان جوانرود بخش پاوه ٔ شهرستان سنندج ، در 45 هزارگزی جنوب غربی پاوه ، در فاصله ٔ دهات نهنگ ...
کلاش هزار درق . [ ک َ هَِ دَ رَ ] (اِخ ) دهی از دهستان گورائیم است که در بخش مرکزی شهرستان اردبیل واقع است و 554 تن سکنه دارد. (از فرهنگ ...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
مجتبی
۱۳۹۱/۱۲/۰۴ Iran
0
0

تشکر فراوان


برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.