اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

کن

نویسه گردانی: KN
کن . [ ک ُ ] (ع فعل امر) صیغه ٔ امر است به معنی شو(باش )، مشتق از کان یکون کوناً. و اشارت باشد به امر حق تعالی در روز ازل درباب پیدا شدن موجودات . (غیاث ) (آنندراج ). کلمه ٔ امراز کان . بشو. (ناظم الاطباء). بباش : کن فیکون ، بباش پس بباشد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
ای جمع کرده مبدع کن در نهاد تو
هم سیرت ملائک و هم صورت ملوک .

ظهیر فاریابی (یادداشت ایضاً).


گر نیندی واقفان امر کن
در جهان رد گشته بودی این سخن .

مولوی (مثنوی چ خاور ص 44).


رجوع به کن فیکون شود.
|| (اِ) یا کاف و نون . (یادداشت به خطمرحوم دهخدا). کنایه از عالم وجود و دنیا و دهر و مأخوذ از معنی اول ۞ :
رهائی ده بستگان سخن
توانا کن ناتوانان کن .

نظامی .


ز آفرینش نزاد مادرکن
هیچ فرزند خوبتر ز سخن .

نظامی .


بدیشان نمودی ره از بدو کن
معادم به «من بعضها بعض » کن .

نزاری قهستانی (دستورنامه چ روسیه ص 48).


رجوع به کاف و نون شود. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۳۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه
کل کن . [ ] (اِ) نام گیاهی است اما قرأت کلمه مشکوک است . (تذکرة الاولیاء ج 2 ص 326 و 328) : ابوسعید هفت سال دیگر در بیابان گشت و کل کن ...
کن مکن . [ ک ُ م َ ک ُ ] (اِ مرکب ) (مأخوذ از صیغه ٔ امر و نهی )امر و نهی . (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). امر ونهی که حکومت عبارت از آن ا...
واژگانی در قرآن می باشند و اشاره دارند به امر مستقیم پروردگار بر خلق و مخلوق شدن (کن در حالت فعل امری بشکل باش و یا بشو آمده است). خداوند دستور به هست...
کُن لَم یَکُن. عبارتی است عربی به معنی لُغویِ بود آنچه بود. این عبارت در زمینهٌ اقتصادی به معاملاتی نسبت داده می شود که بر اساس ناهماهنگی و یا ناهماهن...
کن و مکن . [ ک ُ وَ /ک ُ ن ُ م َ ک ُ ] (جمله ٔ فعلیه ، امر و نهی ) انجام بده و انجام مده . با افعل و لاتفعل قیاس شود : لاتفعل و افعل نکند چند...
کن و واکن . [ ک َ وَ ک َ / ک َ ن ُ ک َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) جامه ای شبیه شور و واشور: «کن و واکن ندارد»؛ تنها جامه ٔ او آن است که به بر ...
آتش سرخ کن . [ ت َ س ُ ک ُ ] (اِ مرکب ) جوّاله . آتش گردان .
دم کن . [ دَ ک ُ ] (نف مرکب )که دم کند. آنکه چای و پلاو و جز آن را دم کند. (یادداشت مؤلف ). || (اِ مرکب ) دم کنی . بالش گونه ٔ مدور آگنده ...
رخ کن . [ رُ ک َ ] (اِخ ) دهی از دهستان چناران بخش حومه ٔ شهرستان مشهد. سکنه ٔ آن 86 تن . آب آن از چشمه . محصول عمده ٔ آن غلات و بنشن است ...
شب کن . [ ش َ ک ُ ] (نف مرکب ) شبیخون زننده و به عهده گیرنده ٔ حمله و تاخت وتاز در شب . (از ناظم الاطباء).- شب کن زدن ؛ سفر کردن در شب و راه...
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۱۴ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.