اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

کیس

نویسه گردانی: KYS
کیس . (ع اِ) کیسه ٔ سیم و زر، لأنه یجمعها. ج ، اکیاس ، کیَسة. (منتهی الارب ). کیسه ٔ سیم و زرو توبره و خریطه . (آنندراج ). به عربی توبره و خریطه را خوانند. (برهان ). کیسه ای که در آن درم و دینار ریزند. (ناظم الاطباء). آنچه در آن درهم و دینار و مروارید و یاقوت ریزند. (از اقرب الموارد) :
گر به من قیمت آن کارد فرستد شاید
سیم چندانی یابد که نگنجد در کیس .

سوزنی .


مسئله ٔ کیس ۞ ار بپرسد کس تو را
گو نگنجد گنج حق در کیسها.

مولوی (مثنوی چ رمضانی ص 199).


نبرده فضله ٔ معنی ز کیس و کاسه ٔ کس
که بار منت خود به که بار منت خلق .

نظام قاری (دیوان ص 118).


- کیس الراعی ؛ کیسه ٔ چوپان . چنته ٔ چوپان .کیسه ٔ کشیش . چمبرک . چمبر. (فرهنگ فارسی معین : کیسه ). رجوع به کیسه ٔ کشیش ذیل ترکیب های کیسه شود.
|| کیسه . (دهار). کیسه (مطلقاً). (فرهنگ فارسی معین ).
- کیس فدا (فدی ) ؛ آن است که مخالف ، به وقت هزیمت ، کیسه های زر انداخته بگریزد تا به زر مشغول شده تعاقب او نکنند. (غیاث ) (آنندراج ) (فرهنگ فارسی معین ) :
چون طلب شه ، ره گریزش بربست
نایژه بگشاد حوض رنگ رزان را
گنج روان را که مُهرخازن او داشت
پرده ٔ او ساخت رستگاری جان را
سینه برش را که کوه موکب او بود
کیس فدا ۞ کرد وسود یافت زیان را.

ابوالفرج رونی (از فرهنگ فارسی معین ).


و رجوع به «کیش فدا» شود.
|| آتون که بچه دان باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). پرده ای که بچه را در زهدان احاطه دارد. (ناظم الاطباء). بچه دان . اتون . (فرهنگ فارسی معین ). مشیمه . (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). مشیمه به جهت تشبیه آن به کیس که در آن نفقه نگاه دارند. (ازاقرب الموارد). و رجوع به «کیسه ٔ حول جنین » ذیل ترکیب های کیسه شود. || پوست خایه . (ناظم الاطباء). || مجرای تنگی است که از فراهم آمدن اطراف صفاق پیدا آید و چون به زیر آید کیسه ٔ بیضتین شود. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه
کیس . (اِ) چین و شکنج را گویند. (برهان ) (آنندراج ). چین و تاه و شکنج . (ناظم الاطباء). چین . شکنج . چروک (پوست و پارچه و غیره ). (فرهنگ فارس...
کیس . [ ک َ ] (ع مص ) زیرک شدن ، کیاسة مثله . (منتهی الارب ) (آنندراج ). زیرک و فطن گردیدن . (ناظم الاطباء): کاس الغلام یکیس کیسا و کیاسة؛ یع...
کیس . [ ک َ ] (ع اِمص ، اِ) زیرکی . خلاف حمق . (منتهی الارب ) (از آنندراج ). زیرکی و فطانت . ضد حماقت . (ناظم الاطباء). عقل و ظرافت و فطنت و ن...
کیس . [ ک َی ْ ی ِ ] (ع ص ) زیرک . (دهار). زیرک و ظریف . (منتهی الارب ) (آنندراج ). زیرک و ظریف و باکیاست . ج ، کَیْسی ̍ ۞ . (ناظم الاطباء) (از ...
کیس . (اِخ ) شهرکی است به ناحیت پارس میان کوه ، سردسیر، جایی با هوای درست و نعمت بسیار. (از حدود العالم چ دانشگاه ص 135).
کیس . [ ک َی ْ ی ِ ] (اِخ ) ابن ابی کیس . محدث است . (منتهی الارب ).
کیس. محفظه، کازه. این واژه که مترادف واژهٌ انگلیسی Case است، در اصل منشعب از واژهٌ لاتین Capsa میباشد.
کیس (از اجزاء رایانه). محفظه، کازه. این واژه که مترادف واژهٌ انگلیسی Case است، در اصل منشعب از واژهٌ لاتین Capsa میباشد.
سام کیس . (ص ) بزرگ و شریف باشد و اشهر سامکیس یعنی مهتر بزرگ و شریف . (برهان ) (آنندراج ).
کیس کال . (اِ) ۞ نوعی پرنده درامریکای مرکزی ، پر او به رنگ سیاه پر طاوس و درخشان که به سرخی زند. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.