اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

گر

نویسه گردانی: GR
گر. [ گ َ ] (اِخ ) کوهی است در جنوب شرقی بوشهر و کوه نمک . (جغرافیای طبیعی کیهان ص 55).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۲۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۷۲ ثانیه
اره گر. [ اَرْ رَ / رِ گ َ ] (ص مرکب ) که ارّه سازد. صانع ارّه . (آنندراج ) : زند ارّه گر چون دم از کار خویش ز سین سیادت نهد ارّه پیش .ملاطغرا...
روی گر. [ گ َ ] (ص مرکب ) سفیدگر. آنکه با قلعی ظروف مسین را انداید و سفید کند. (از یادداشت مؤلف ). صفار و قلعین گر. (ناظم الاطباء). آنکه ظروف...
شست گر. [ ش َگ َ ] (ص مرکب ) شست گیر. تیرانداز و کماندار. (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از برهان ). رجوع به شست گیر شود.
سفت گر. [ س ُ گ َ ] (ص مرکب ) (از: سفت «سفتن » + گر، پسوند شغل و مبالغه ). (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). شخصی را گویند که مروارید و مرجان و ...
سره گر. [ س َ رَ / رِ گ َ ] (ص مرکب ) ناقد. صراف .
قفل گر. [ ق ُ گ َ ] (ص مرکب ) قفل ساز. آنکه قفل ها بسازد. (آنندراج ) : بر دکان قفل گر خواهم گذشت قفلی ازبهر دکان خواهم گزید. خاقانی .وآن قفل گ...
قال گر. [ گ َ ] (ص مرکب ) مصفاکننده . (ایوب 22:30 مزامیر 66:10 امثال سلیمان 17:3 اشعیا 1048): فلزات گرانبها را قال گر مصفا کرده چرک آنها را جدا...
صنم گر. [ ص َ ن َ گ َ ] (ص مرکب ) بتگر. (آنندراج ).
کبک گر. [ ک َ ک ِ گ َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) (مرکب از کبک + گر بمعنی کوه ). پرنده ای است که آن را به عربی دراج گویند. (برهان ). دراج . ...
زره گر. [ زَ / زِ رِه ْ گ َ ] (ص مرکب ) زره ساز و کسی که زره می سازد. (ناظم الاطباء). معروف . (آنندراج ). زراد. دراع . سراد. زره باف . آن که زر...
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ صفحه ۵ از ۲۳ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.