گمان 
        
     
    
								
        نویسه گردانی:
        GMAN 
    
							
    
								
        گمان . [ گ ُ ] (اِ)نوعی  جوهر. نوعی  لؤلؤ. جمان : گفته  شده  در جمان  اینکه  فارسی  معرب  شده  است . اگر چنین  باشد او را از گمان  باید دانست  و ظن  این  است  که  او یا لؤلؤ است  یا مشبه  به  لؤلؤ و بیشتر متمایل  به  این  است  که  معمولاً از نقره  است  و کمتر شباهت  به  لؤلؤ دارد و بیشتر متمایل  به  اشباه  آن  میباشد. (الجماهر بیرونی  ص  113).
    
							
    
    
    
        
            واژه های همانند
        
        
            
    ۱۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
								
    
    
									
            
										
                
                
                    
											
                        گمان . [ گ ُ / گ َ ] (اِ) در اوستائی  ظاهراً ویمانه   ۞  (گمان ). قیاس  با اوستایی  ویمنوهیه   ۞  شود. پهلوی  گومان ، کردی  و افغانی  عاریتی  و دخیلی ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        گمان . [ گ ُ ] (اِخ ) دهی  از دهستان  گرمادوز بخش  کلیبر شهرستان  اهر، که  در 27هزارگزی  شمال  کلیبر و 29هزارگزی  راه  شوسه ٔ اهر به  کلیبر واقع شده  ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        خوب گمان . [ گ ُ] (ص  مرکب ) نیکوظن . باظن نکو. نیکوگمان  : بتو کنند نو آبادیان  همه  مفخرکه  فخر عالمی  ای  رادکف ّ خوب گمان .سنائی .
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        خوش گمان . [ خوَش ْ / خُش ْ گ ُ ] (ص  مرکب ) با ظن  خوب . حَسَن ُالظَّن ّ.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        بی  گمان . [ گ ُ / گ َ ] (ص  مرکب ، ق  مرکب ) بدون شک  و بطور یقین . (ناظم  الاطباء). از پهلوی  ویگومان . آنکه  شک  ندارد. آنکه  بیقین  است . (یادداشت...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        گمان مند. [ گ ُ م َ ] (ص  مرکب ) مرتاب . (زمخشری ) (مهذب  الاسماء). شاک . مُمتَری . (مهذب  الاسماء).
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        نیک گمان . [گ ُ ] (ص  مرکب ) دارای  حسن  ظن . (فرهنگ  فارسی  معین ).
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید 
اینجا کلیک کنید.
                    
										
 
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        این صفت را برای مردی که نسبت به زنش دچار شک و سؤظن شدید و بیمارکونه باشد بکار می برند.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        نیکی گمان . [ گ ُ ] (ص  مرکب ) خوش نیت . نیک اندیش . دارای  حسن ظن . مقابل  بدگمان  و سؤظنی  : شه  نامبردار نیکی گمان نشست  از بر زین  سپیده  دمان . ...