اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

گمان

نویسه گردانی: GMAN
گمان . [ گ ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان گرمادوز بخش کلیبر شهرستان اهر، که در 27هزارگزی شمال کلیبر و 29هزارگزی راه شوسه ٔ اهر به کلیبر واقع شده است . هوای آن معتدل و سکنه اش 159 تن است . آب آنجا از دو رشته چشمه تأمین میشود. محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان گلیم بافی و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
گمان . [ گ ُ / گ َ ] (اِ) در اوستائی ظاهراً ویمانه ۞ (گمان ). قیاس با اوستایی ویمنوهیه ۞ شود. پهلوی گومان ، کردی و افغانی عاریتی و دخیلی ...
گمان . [ گ ُ ] (اِ)نوعی جوهر. نوعی لؤلؤ. جمان : گفته شده در جمان اینکه فارسی معرب شده است . اگر چنین باشد او را از گمان باید دانست و ظن ...
خوب گمان . [ گ ُ] (ص مرکب ) نیکوظن . باظن نکو. نیکوگمان : بتو کنند نو آبادیان همه مفخرکه فخر عالمی ای رادکف ّ خوب گمان .سنائی .
خوش گمان . [ خوَش ْ / خُش ْ گ ُ ] (ص مرکب ) با ظن خوب . حَسَن ُالظَّن ّ.
بی گمان . [ گ ُ / گ َ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) بدون شک و بطور یقین . (ناظم الاطباء). از پهلوی ویگومان . آنکه شک ندارد. آنکه بیقین است . (یادداشت...
گمان مند. [ گ ُ م َ ] (ص مرکب ) مرتاب . (زمخشری ) (مهذب الاسماء). شاک . مُمتَری . (مهذب الاسماء).
نیک گمان . [گ ُ ] (ص مرکب ) دارای حسن ظن . (فرهنگ فارسی معین ).
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
این صفت را برای مردی که نسبت به زنش دچار شک و سؤظن شدید و بیمارکونه باشد بکار می برند.
نیکی گمان . [ گ ُ ] (ص مرکب ) خوش نیت . نیک اندیش . دارای حسن ظن . مقابل بدگمان و سؤظنی : شه نامبردار نیکی گمان نشست از بر زین سپیده دمان . ...
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.