اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

لاج

نویسه گردانی: LAJ
لاج . (اِ) رشوت . پاره . || (ص ) برهنه و عریان . (برهان ). عور. بی پوشاک . لوت . لخت . روت . عریان :
بر سر نور عشق بینی تاج
اندرآن دم که عشق بینی لاج .

مولوی .


|| سگ ماده . (برهان ). سگ ماده که لاس گویند :
نمیترسم ز دشمن وز خیالش
که باشد دشمنش همچون سگ لاج .

مولوی .


|| (اِ) بازی . (برهان ). لاچ . (جهانگیری ). لاغ . (جهانگیری ). رجوع به کلمه ٔ مغ لاج شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۶ ثانیه
لاج . (اِ) (اسپانیائی الاش یا الش ۞ ، لاتینی هالکس ) ۞ نوعی ماهی ۞ .
لاج . (اِخ ) دهی از دهستان رود میان خواف ، بخش خواف ، شهرستان تربت حیدریه واقعدر پنج هزارگزی شمال باختری رودسر، کنار راه شوسه ٔ عمومی تربت ...
لعج . [ ل َ ] (ع مص ) خلیدن و گذشتن در سینه ٔ کسی . (منتهی الارب ). خلیدن چیزی در دل . (منتخب اللغات ). || سوختن پوست . || سوختن حب کسی ...
لعج . [ ل َ ع َ ] (ع اِمص ) عشق سوزان . (دزی ).
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.