لطء
نویسه گردانی:
LṬʼ
لطء. [ ل َطْءْ ] (ع مص ) لطوء. دوسیدن به زمین و چسبیدن . (منتهی الارب ). به زمین وادوسیدن . (تاج المصادر). || به چوب دستی زدن یا خاص است بر پشت زدن به عصا. (منتهی الارب ).
واژه های همانند
۳۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
لت کومه . [ ل َ م َ ] (اِخ ) دهی از دهستان شهریاری بخش چهاردانگه ٔ شهرستان ساری ، واقع در 41 هزارگزی جنوب خاوری بهشهر و شمال رودخانه ٔ نکا، ...
لت انبار. [ ل َ اَم ْ ] (ص مرکب ) لتنبار. لت انبان . شکم پرست . لتنبر. رجوع به لتنبار شود.
لت انبان . [ ل َ اَم ْ ] (ص مرکب ) لتنبر. لت انبار. پرخوار. لتنبان . بسیارخوار. شکم پرست . صاحب غیاث اللغات گوید: مرکب از لت که به معنی شکم ا...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
لت دادن . [ ل َ دَ ] (مص مرکب ) (... آب ) قسمتی از آب را در مجرای غیر صاحب آن افکندن . ربودن آب . باز کردن مقداری از آب نه برای صاحب آن ...
باب لت . [ ب ُ ل ُ ] (اِخ ) قریه ایست در جزیره بین حران و رقه . (معجم البلدان ) (مراصدالاطلاع ).
لت و پار. [ل َ ت ُ ] (ص مرکب ، از اتباع ) قطعه قطعه . پاره پاره .
لت خوردن . [ ل َ خوَرْ / خُرْ دَ ] (مص مرکب ) سیلی و چک خوردن . کوفته شدن به لگد. (آنندراج ). || ضعیف و لاغر شدن . هزال مفرط پیدا کردن .- ...
لت انبانه . [ ل َ اَم ْ ن َ / ن ِ ] (ص مرکب ) لت انبان . شکم خوار. شکم پرست . لت انبار. لتنبر.
لت خوارگیر.[ ل َ خوا / خا ] (نف مرکب ) زبون گیر(؟) : نیک عیبی دارم و آن است عیبم کز خردنیستم لت خوارگیر و قمرباز و باده گیر.سنائی .