لیث
نویسه گردانی:
LYṮ
لیث . [ ل َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲ شاشی ، مکنی به ابونصر. محدث و تابعی است . رجوع به ابونصر شود.
واژه های همانند
۶۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
لیث . [ ل َ ] (اِخ ) ابن فضل ، مکنی به ابن ترسل . والی قهستان و حاکم سیستان از جانب مأمون عباسی به سال 199 هَ . ق . صاحب تاریخ سیستان گ...
لیث . [ ل َ ] (اِخ ) ابن سعد، مکنی به ابی الحارث . از اصحاب مالک بن انس و از رواة او. او راست : کتاب التاریخ و کتاب مسائل فقه . وی از معاوی...
لیث . [ ل َ ] (اِخ ) ابن سودبن اسلم بن الحافی . از قضاعة، از حمیر. جدی جاهلی است قبائل بسیار ازفرزندان وی متفرع شده اند، از پسرش زید. رجوع ...
لیث . [ ل َ ] (اِخ ) ابن علی بن اللیث الصفار. یکی از ملوک سلسله ٔ صفاریه در سیستان . وی پس از پسرعم خویش طاهربن محمد (296 هَ . ق .) به ولا...
لیث . [ ل َ ] (اِخ ) ابن مظفربن نصربن سیار. صاحب خلیل و مؤلف کتاب العین و آنگاه که لغویین لیث مطلق گویند مراد همین کس است ، چنانکه جوا...
لیث . [ ل َ ] (اِخ ) ابن معاذ. ذکره بعضهم و لایصح انما هو تابعی ارسل حدیثاً قال الفاکهی فی کتاب مکة حدثنی عبداﷲبن عمر،یعنی ابن ابان حدثنا...
لیث . [ ل َ ] (اِخ ) ابن معدل بن حاتم بن ماهان بن کیخسروبن اردشیربن قبادبن خسرو ابرویزبن هرمزدبن خسرو انوشروان بن قبادبن فیروزبن یزدجردبن ب...
لیث . [ ل َ ] (اِخ ) ابن نصر. رجوع به لیث بن مظفر... شود.
لیث . [ ل َ ] (اِخ ) ابن یحیی بن مسعد. محدث است و گوید: ان عمربن عبدالعزیز قدم علیه بعض اهل المدینة فجعل یسأله عن اهل المدینة فقال ما فع...
لیث . [ ل َ ] (اِخ ) محدث است . رجوع به سیرة عمربن عبدالعزیز ص 17، 28، 38، 40، 164، 273 و 285 شود.