مصافح
نویسه گردانی:
MṢAFḤ
مصافح . [ م ُ ف ِ ] (ع ص ) مردی که زنا کند با هر زنی ، اصیل باشد یا کنیزی . (منتهی الارب ) (از آنندراج ). مردی که زنا کند با زنی ، خواه آزاد باشد آن زن و یا کنیز. (ناظم الاطباء). آنکه با زنی از کنیز و حره تباه کاری کند. (یادداشت مؤلف ).
واژه های همانند
۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه
مصافح الملائکة. [ م ُ ف ِ حُل ْ م َ ءِ ک َ ] (اِخ ) لقب عمران بن حصین . (یادداشت مؤلف ). رجوع به عمران بن حصین شود.
مصافة. [ م ُ صاف ْ ف َ ] (ع مص ) صف بسته ایستادن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). صف بسته ایستادن در جنگ . (ناظم الاطباء). با قوم صف کشیدن . (تاج ...
مسافح . [ م ُ ف ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از مسافحة. زانی . پلیدکار. رجوع به مسافحة شود.
مسافة. [ م َ ف َ ] (ع اِ) مسافت . سیفة. دوری راه و دوری میان دو منزل . (دهار). بعد و فاصله . ج ،مَساوف و مشهور چنین است که مسافة مقداری است ...