مصعب
نویسه گردانی:
MṢʽB
مصعب . [ م ُ ع َ ] (ع ص ) گشن و گشنی که هنوز زیر بار و یا سواری نیامده باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). گشن اشتر. (مهذب الاسماء). اسبی که سواری نداده و سوار شدن برآن دشوار باشد. نر. فحل . || شتر سرکش . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || کار دشوار و سخت و شدید. ج ، مصاعب . (یادداشت مؤلف ).
واژه های همانند
۲۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۲ ثانیه
مثعب . [ م ُ ع ِ ] (ع ص ) آب روان شده از آبراهه و جز آن . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ).
مسعب . [ م ُ س َع ْ ع َ ] (ع ص ) جایز. (منتهی الارب ). مسوغ و جائز. (اقرب الموارد).
مصاب . [ م َ صاب ب ] (ع اِ) ج ِ مصب ، موضع ریختن آب . (یادداشت مؤلف ). محل . مورد. موضع: او به قلت عقل ... و اسراف اموال نه در مصاب استحقا...
مصاب . [ م ُ ] (ع مص ) اصابت . (از اقرب الموارد). مصابة. (تاج المصادر بیهقی ). رجوع به اصابت شود.
مصاب . [ م ُ ] (ع ص ) مصیبت رسیده و دل شکسته و غمناک و آزرده و شوریده . (ناظم الاطباء). مصیبت زده و رنج رسیده شده . (غیاث ) (آنندراج ). بلا و ش...
مصأب . [ م ِ ءَ ] (ع ص ) نیک سیراب و پر. (منتهی الارب ) (آنندراج ). مرد سیراب و پرشده از آب . (ناظم الاطباء).
مساب . [ م ِ ] (ع اِ) مسأب . (اقرب الموارد). رجوع به مسأب شود.
مثاب . [ م ُ ] (ع ص ) جزا و پاداش و ثواب داده شده . (غیاث ) (آنندراج ). پاداش داده شده و مأجور و جزای نیک داده شده . (ناظم الاطباء). اجر یا...
مثاب . [ م َ ] (ع اِ) جای بازگشتن مردم بعد از آنکه رفته باشند. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). جای باز آمدن . (غیاث ) (آنندراج ). || جای ...
مسأب . [ م ِ ءَ ] (ع اِ) خیک یا خیک بزرگ یا غراره ٔ چرمین که در آن خیک نهند یا خیک شهد و عسل . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). خیک عسل . (...