اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

مظفر

نویسه گردانی: MẒFR
مظفر. [ م ُ ظَف ْ ف َ ] (ع ص ) مظفار. (اقرب الموارد) (محیطالمحیط). فیروزمندی داده شده . (آنندراج ) (غیاث ). فیروز. (دهار). مرد به مراد خود رسیده هر چه باشد و پیروزی و نصرت یافته و جوانمرد به مراد خود رسیده هرچه باشد و فتح و ظفریافته و پیروز و منصور و پیروزی یافته . نصرت یافته . آن که بر کاری دست زند برخوردار گردد. (ناظم الاطباء). به مراد رسیده . آرزویافته . کامروا. پیروز. منصور :
کدامین خواجه آن خواجه که امروز
بدو نازد همی شاه مظفر.

فرخی .


از آنجا مظفر و منصور و با غنیمت و ستور و سلاح بسیار نماز شام را به شهر بازآمدند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 436). پسرش مهتر مظفربخرد بر پای می بود هم به روزگار سلطان محمود و هم در این روزگار. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 273).
مظفری ملکی خسروی خداوندی
که میر شهرگشای است و شاه شیرشکار.

مسعودسعد.


اقوال پسندیده مدروس گشته ...و حق منهزم و باطل مظفر. (کلیله و دمنه ). و به یمن ناصیت ... مظفر و منصور بازگردم . (کلیله و دمنه ).
خاقانیاوظیفه ٔ عیدی بیار هان
پس پیش بر به حضرت شاه مظفرش .

خاقانی .


خاقان کبیر ابوالمظفر
سر جمله شده مظفران را.

خاقانی .


ملک مؤید مظفر ومنصور معظم . (سندبادنامه ص 8).
جهان بخش آفتاب هفت کشور
که دین و دولت از وی شد مظفر.

نظامی .


سلطان از دیار هند مظفر و منصور با اموال موفور و نفایس نامحصور بازگشت . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 419). امیرکبیر عالم عادل مؤید و مظفر و منصور. (گلستان چ فروغی ص 9).
- رجل مظفر ؛ ای صاحب دولة فی الحرب . (ناظم الاطباء).
- مظفر گشتن ؛ پیروز شدن . فائق گشتن :
زین جهان چونکه او مظفر گشت
کرد خیره سوی گریز آهنگ .

ناصرخسرو.


- مظفرلوا ؛ که علم فتح و پیروزی دارد. که لوای ظفر و نصرت با اوست : صاحبقران مظفرلوا بزم عیش و طرب آراسته . (حبیب السیر).
|| لقب ماه صفر، ماه دوم از دوازده ماه قمری ؛ صفرالمظفر. || (اِخ ) از اعلام است . (ناظم الاطباء).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
مظفر. [ م ُ ف َ ] (ع ص ) خراشیده شده با ناخن . || پیروزمند گردانیده شده . (ناظم الاطباء).
مظفر. [ م ُ ظَف ْ ف َ ] (اِخ ) حاکم مرو در اواخر ایام سلطان محمد خوارزمشاه بود و به مجیرالملک شرف الدین شهرت داشت . و رجوع به تاریخ مغول ا...
مظفر. [ م ُ ظَف ْ ف َ ] (اِخ ) دولتشاه سمرقندی او را خاقانی ثانی میداند. اما فقیر شعری از او ندیده ام که قابل این وصف باشد. اما فاضلی دانشم...
مظفر. [ م ُ ظَف ْ ف َ] (اِخ ) معروف به مولا مظفر. به نام قاسم بن محمد ۞ منجم . او راست : تنبیهات المنجمین که به سال 1031 برای شاه عباس ...
مظفر. [ م ُ ظَف ْ ف َ ] (اِخ ) ابن ابراهیم بن جماعةبن علی عیلانی (544 - 623) معروف به ابوالعز و ملقب به موفق الدین شاعر و ادیب مصری . او را...
مظفر. [ م ُ ظَف ْ ف َ ] (اِخ ) ابن ابی الحسن بن اردشیر عبادی مروزی مکنی به ابومنصور. رجوع به ابومنصور مظفر در همین لغت نامه و تتمه ٔ صوان ال...
مظفر. [ م ُ ظَف ْ ف َ ] (اِخ ) ابن حسن نظام الملک و ملقب به فخرالملک و مکنی به ابوالفتح در دوران پادشاهی سنجر (جلوس 511 هَ . ق .) و پس از ...
مظفر. [ م ُ ظَف ْ ف َ ] (اِخ ) ابن رئیس الرؤسا. بعد از فرار فخرالدوله از بغداد به تقلد منصب سرافراز گردید و چون اندک زمانی به مراسم آن امر ...
مظفر. [ م ُ ظَف ْ ف َ ] (اِخ ) ابن سلیمان بن مظفر نبهانی . از پادشاهان دولت نبهانیة در بلاد عمان است . بعد از وفات عراربن فلاح در سال 1024 هَ ....
مظفر. [ م ُ ظَف ْ ف َ ] (اِخ ) ابن علی که بعدها به امیر عصامی شهرت یافت . مردی عاقل و زیرک بود و در دوران عمران بن شاهین مؤسس امارة بطیح...
« قبلی صفحه ۱ از ۵ ۲ ۳ ۴ ۵ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.