مظفر. [ م ُ ظَف ْ ف َ ] (اِخ ) دولتشاه سمرقندی او را خاقانی ثانی میداند. اما فقیر شعری از او ندیده ام که قابل این وصف باشد. اما فاضلی دانشمند بوده بسیار بی تکلف میزیسته و در نزد اهل دنیا بسیار معتبر بوده . لباس چرکین پوشیدی و در تحلیه ٔ باطن کوشیدی و معاصر ملک معزالدین کبری . روزی سلطان به مدرسه و حجره ٔ وی درآمد دید که مولانا بر روی خاک نشسته کهنه کتابی چند بر روی خاک نهاده مطالعه میکرد. سلطان گفت در این هفته هزار دینار صله ٔ شعر از من گرفتی چرا گلیمی نخریدی که بر او بنشینی . مولانا گفت این فرشی که در زیر پای شماست نهصد دینار خریده ام . بعد از جاروب کردن معلوم شد که قالی ممتازی بود. سلطان غایت بی تکلفی مولانا را دید. خادم مدرسه را فرمود که من بعد هر روز از تصفیه حجره ٔ مولانا غافل نشو امید این حال از بی اعتنایی امور دنیا باشد نه از کثافت . و این اشعار از اوست :
ای برسمن از مشک بعمدا زده خالی
مسکین دل من گشته ز حال توبه حالی
ای از برمن دور همانا خبرت نیست
کز مویه چو مویی شدم از ناله چو نالی .
(آتشکده آذر ص 154).